November 06, 2004

توی دفتر انجمن کسی از اخبار خوشحال نبود، از شرق می گفتیم و سی ان ان و هر جایی که می شد، به بیرون پنجره نگاه کردی و در چهره ای دقیق شدی، بورس سقوط کرده بود و بازار نفت دوباره داشت به افزیش بها فکر می کرد، شب ِ تعطیلات آخر هفته ویژه نامه روزنامه شرق را رو به روی صورتش گرفته بود مهندس و خیره به ایالات همه قرمز و ایالات آبی و چهره امریکا و تیتر بوش ابقا شد

و من مثل همیشه نشسته بودم و فقط داشتم نگاه می کردم، دوست نداشتم ولی از قبل از انتخابات می دانستم که کری شانسی نخواهد داشت، وقتی که نوام چامسکی مخالف بوش هم شانسی برای کری قائل نیست ... چه اهمیتی دارد، نمی دانم آینده چه خواهد شد، تا بیست و پنج نوامبر دوست ندارم به آینده فکر کنم، دوست دارم بشینم و توی اتاق داستان های کوتاه ِ قشنگ بخوانم و به شعر های کلاسیک فکر کنم و موسیقی گوش کنم و شاید چیزی بنویسم. از جنگ متنفرم و از جنگ می هراسم و از کسی که جنگ را دوست می دارد می پرهیزم

امریکا، سرزمین که مردم ش به نخبگان اعتقادی ندارند، مردمی که نمی خواهند بدانند معتبر ترین روزنامه ها، خوانندگان، نویسندگان، دانشمندان، هنرمندان و ... چه م یگویند، مردمی که جوانانش اهمیتی برای هیچ چیز قائل نیستند، مردمی که از ابوغریب دفاع می کنند، دیگر کیست که بخواهد بگوید بوش با تقلب به حکومت راه یافته در حالی که سه و نیم میلیون رای بیشتر از کری دارد

خون های بیشتری پایمال خواهند شد، دنیا بسته تر خواهد شد، ثروتمندان ثروتمند تر، و همه چیزی آشفته تر

* * * *

امیدوارم بتوانید از داخل ایران هم وارد این سایت شوید
http://akhbar.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13810

* * * *

صبح خوابیدم و گداشتم لذت خوابی آرام تمام وجودم را فرا گیرد، در کلاس بودیم و من بودم و تمام بچه ها، خوش می گذشت

سودارو
2004-11-05
هشت و بیست و دو دقیقه شب