October 09, 2004

سردرد هر از چند گاهی به سراغم می آید و لحظات وحشتناکی برایم می سازد، نه برای ان که درد نمی گذارد آرام باشم، بلکه برای سکونی است که برایم به وجود می آورد، امروز از بعد از ظهر که بیدار شده ام سرم درد می کند و مسکن هم کمکی نکرد و الان گیجم، فقط توانستم کمی متن گوش کنم و موسیقی و همین

این یعنی وحشتناک برای من که کلی کار روی سرم ریخته و این چنین بی احساسم

* * * *

تمام ذهن ام پر شده است از فیلم آمادئوس، توی تمام وجود م رخنه کرده و آشفته ام می کند

اولین بار موسیقی را از یک دوست دوران دبیرستان فرا گرفتم، منظورم آموزش موسیقی نیست که دنیای بی پایان شناور موسیقی است، زمانی یک نفر دیگر را هم پیدا کردم که پیانو می دانست، آن دو را با هم آشنا کردم، الان یکی دارد در تهران موسیقی بین الملل با گرایش پیانو می خواند و دیگری دارد خودش را برای یک کنسرت پیانو آماده می کند

از همان زمان بود که متوجه شدم دنیای موسیقی دان ها چقدر متفاوت از ما نویسنده، شاعر ها است، آن ها بیش از حد حساس و مغرور اند، هر کدام دنیای حصار بسته شده ی خودشان را دارند، موسیقی برای شان مقدس است و اگر جرئت دارید موقع اجرای زنده شان حرف بزنید

آمادئوس هم بر پایه همین غرور بیش از حد موسیقی ساخته شده است، یعنی دو موسیقی دان برجسته که یکی به دیگری حسودی می کند، موزارت کسی است که در این حسادت نابود می شود و دیگری، با عذاب وجدان ش می ماند و دیگر هیچ

* * * *

چند روز پیش ابطحی معاون رئیس جمهور برای چندمین بار استعفا داد و این بار استعفایش را زود تر از آن که رئیس جمهور از سفر بر گردد در سایت ش گذاشت، به قول مسعود بهنود که در بی بی سی نوشت، ابطحی جزو آخرین وفاداران به اصلاحات بود که حالا کنار می رود و آن چه می ماند مردی است که دیگر کاملا تنها است، سفر بخیر آقای رئیس جمهور

مدت ها است همه می گویند و همه می بینند، اصلاحات درون حکومتی تمام شد و به نتیجه نرسیدیم

می دانید، من می ترسم
من از آینده می ترسم
من از همه جوان هایی که در تمام طول زندگی شان محدود شده اند و فقط شنیده اند نه می ترسم، من می ترسم از روزی که عقده ها بخواهند رها شوند، روزی که می تواند مانند دهه شصت باشد، می فهمید؟ فقط با یک فرق، اگر در دهه شصت کسی به خاطر رابطه نا مشروع با همسرش حد شرعی خورده – در واقع چون به مامور مزاحم اعتراض کرده که به آن ها چه کار دارد – من می توانم روزی را ببینم که کسی نتوانند در خیابان های این سرزمین با راحتی قدم بر دارد چون این کشور پر شده است از آدم هایی که نداشته اند و حالا همه چیزی را آزاد می بینند

ببخشید که من نمی توانم واضح تر بنویسم، می دانید که

سودارو
2004-10-08
ده و دو دقیقه نیم شب

دانشجو های محترم خیام منتظر دور جدید برنامه های کانون شاعران و نویسندگان ِ انجمن علمی خیام باشید