October 27, 2004

صداهای مختلفی را به گوش هایم سپرده ام به دنبال یک لحظه آرامش، از کودکی آهنگ های پاپ ملایم انگلیسی را دیوانه وار دوست داشتم، کمی راک گوش می کنم و وقت هایی که خیلی خسته نباشم پناه می برم به موسیقی ملایم نیو ایج – نمی دانم فارسی اش را چه می گویند – و میان کلاسیک ها هم شوپن را بیشتر از همه دوست دارم و بعد موزارت را، این ها را گفتم چون امروز بعد از کلاس همین جوری با رونالد رفتیم و کاست موسیقی خریدیم، من که بارها اسم فریدون را در دانشگاه شنیده بودم کاست غریبه اش را خریدم، الان پشیمانم، می شد کاست جدید مریم حیدر زاده را خرید

واقعیت ش را بخواهید دادم در آمد از این کاست، صدای خواننده ای که شبیه به خیلی از دیگر خوانندگان دیگر می خواند، آواز هایی که چندان جالب نیستند، کاستی که ظاهرش خوب طراحی نشده است، و موسیقی، تنها خوبی اش بازی های صدایی بود که بهروز صفاریان در آورده است، همین

کی می خواهیم کلیشه بازی را کنار بگذاریم و خودمان باشیم، به خدا هر کدام از آدم ها یک صدای منحصر به فرد دارند که اگر با سیگار و دود و الکل خراب ش نکنند به نوبه خودش شاهکار است، هر کسی هنری در درون خودش دارد که باید آن را کشف کند و به راهش بیاندازد، نه اینکه مجبورش کنند که من می خواهم این باشد، آقا اگه شما به درد خواندن نمی خوری خوب نخوان، یا حداقل یک کم بیشتر روی آهنگ هایت وقت بزار

من یک کم هم مشکوک شدم که خواننده ی این کاست قبلا نوحه خوان بوده، نمی دانید بعضی آهنگ ها را چقدر شبیه به نوحه اجرا کرده است

وقتی فکر می کنم کسی دارد به هزار زحمت کاست اسکناس را در می آورد و دیگری ... خوب زیاد داد و هوار نکنم، توی کاست آهنگ های قشنگ هم بود، ولی می شد نصفش را منتشر نکرد، دنیا هم تکان نمی خورد

* * * *

دارم کارتون الدو رادو را کم کمک می بینم، خدایش دریم ورکز شاهکار کرده، مردم از خنده تو همان دوازده دقیقه اولش که امشب دیدم

طفلک، دلم برای آقای تمدن سوخت که ناراحت بودند که در پایین لیست ترور سپاه اسلام قرار گرفته اند – آن هم با این همه سوابق و مدارک معتبر غیر قابل انکار – واقعیت را بگویم، با کمال میل حاضرم جاییم در رتبه پنجاه و چهار را با جای دویست و شصت و ششمین ایشان عوض کنم، خداییش هر چه باشد ایشان حق آب و گل اینجا دارند

خوشحالم که می بینم که دختر جهنم خانوم هم توی لیست هستند و این موضوع باعث جلو گیری از هر گونه حسودی در زندگی آینده را می دهد

مرسی
قربون

سودارو ی خواب آلو گیج ویج، آقا یکی بیاد این بیوولف را به جای من بخواند
2004-10-26
یازده و سی و هشت دقیقه شب

پیوست: چند نفری از جمله آقای سورئال اظهار ناراحتی کرده اند از احتمال کشته شدن بنده، خوب، یک سوال برای من مطرح است که تهدید به مرگ شدن چقدر می تواند خطرناک تر باشد از زندگی کردن در کشوری که در آن سالی بیش از سی و دو هزار نفر در تصادفات جاده ای می میرند، حالا زلزله را نادیده می گیرم، و فکر می کنم به هر روز که دارم شلوغ ترین خیابان های مشهد را طی می کنم تا مثلا به دانشگاه برسم، و این که چند بار تا حالا نزدیک بوده توی یک خیابان کوبیده بشم به زمین، و توی یک تصادف بمیرم، نه، من خطری بیشتر از زندگی کردن تو خیابان راهنمایی در این تهدید نمی بینم