می نشینی و چراغ را خاموش می کنی و می گذاری صدایی در گوش هایت باشد، پینک فلوید را هم ریخته ای روی هارد امروز، سی دی اول را، یعنی از امروز می توانی دیوار را هم گوش کنی
ولی باز هم،باز هم دوست داری لینکینگ پارک باشد. بگذار باشد. و صدای هدفون را در تمام ذهن ات حرکت می دهی
Push as far as I can go
.
.
.
امروز یک روز شهری بود. صبح همه اش گذران در خیابان های اندوهناک این شهر. بانک، بانک و باز هم بانک. امروز همه اش یک سکوت بود. سکوتی که می گفت حوصله ندارم روش تدریس بخوانم. و باز هم کتاب بنفش رنگ آقای برون را باز می کنی و می خوانی. باز هم خطوط همه اش کسالت بار تئوری های تدریس. دوشنبه میان ترم خواهی داد. سه شنبه تعطیل است و چهار شنبه میان ترم خواهی داد و بعد سه شنبه است که میان ترم، اه، پر شده است در تمام ذهنم. و نشسته ای و کامپیوتر را روشن می کنی و گوش می کنی به آهنگی که لینکینگ پارک دارد می خواند. یک کم فیلم نگاه می کنی، براد پیت، مال جوان تری هایش، چقدر کسل کننده است فیلم، چقدر کیفیت ش مزخرف است – ظاهرا از دست احسان نوت رسیده است دست چشمان ِ گربه و خوب همه می دانند در این فرایند چیزی به اسم سی دی سالم نمی ماند، کجا بود که داشتم می خواندم که رفتار های آدم ها با اشیا کاملا آن ها را بروز می دهد، خوب آقای احسان نوت کاملا یک شخصیت تکامل یافته دارند و وقت تمرکز روی موضوعات کوچکتر از یک کتاب فلسفه ندارند – غریزه ی اصلی را هم دیده ای، شارون استون خیلی خوب بازی می کند؛ و سکس، سکس درنده ی فیلم را هم نگاه می کنی. بی هیچ احساسی. بی هیچ احساس ِ خاصی
.
.
.
با تلفن سورئال از خواب بیدار شدم. گفت ببخشید بیدار ت کردم، داشتم فکر می کردم خواب با بیداری چه فرقی دارد؟ هوم، فرقی دارد؟
کسلم. از تمام متن امشب مشخص است. کاملا کسلم
سودارو
2005-04-24
یک و سی و سه دقیقه شب