Hello I am Soodaroo- English Literature student of Khayaam University of Mashed
یک سال قبل من در چنین روزی همراه احسان نوت رفتیم به کافی نت خیام و من صاحب وب لاگ شدم. اولین پستم را نوشتم تا وب لاگ تست شود. امروز سالگرد یک سالگی ام است. مبارک باشد
چند روزی قبل خواسته بودم که نظری کسی دارد برایم میل بزند تا امروز در پستم بگذارم. چند نفری کامنت گذاشتند ممنون. فقط بگویم که من تا آن روز نمی دانستم که حتا برای نظر دادن دیگران هم باید حد تعیین کنم مگر نه نمی توانند بگویند که چه می خواهند
در هر صورت کسی میلی برایم نزد. یعنی کسی حرفی ندارد برایم بزند؟
هیچ کس؟
دختر جهنم، سورئالیست، احسان نوت،چشمان ِ گربه، آقای امیری، رضا ناظم، مهشید ( منظورم مهشید زنانه ها نیست، یکی از دوستانم) و نمی دانم، هر کسی که مستقیم در مورد وب لاگم با من صحبت می کند. من هنوز هم منتظر میل های تان هستم
ممنون. سودارو
* * * *
مثل هر بار که گوش می دهم، گوش می دهم و نوای آرام آواز ش مثل یک نسیم ِ گرم درونم پخش می شود. نفسم را بند می آورد و درد تمام قفسه ی سینه ام را پر می کند. مثل هر بار. و باز هم گوش می کنم. باز هم گوش می کنم. باز هم
هر چند هم که آزارم دهد
هر چند هم
خستگی بعد از یک امتحان است که امروزم را پر کرده است. صبح تمام طول راه را تا دانشگاه داشتم آدامس می جویدم. مثل قبل؟ مثل چند سال پیش که همین طور آدامس ها را هر لحظه می جویدم که آرام باشم، مثل قبل ها؟ نمی دانم، فقط می دانم که در خانه را بستم و آدامس را از بسته اش در آوردم و تمام طول راه مثل یک خشم درونم بود، با طعم تند ِ نعناع ش
اولین میان ترم تمام شد. امشب نمی توانم یک خط از هیچ چیزی را بخوانم. نشسته ام و دارم سی دی رایت می زنم و هارد را مرتب می کنم که شاید آخر هفته بریزیم و ویندوز ژوزفینا را عوض کنیم یک نفسی بکشد، خیلی اوضاع خفن شده فعلا. کند و پر از اشکال
مثل خود ِ من
* * * *
و من
من
فاحشه ی غمگین این شهر سپید پوش ام
در تمام روز های دوان دوان ِ سالی نو
من می ایستم
و هر کس
هر کس
می تواند سرک
میان تنم
آرام
آرام
بکشد
با نفس های هوس آلود دگمه های تنگ
را
بگشاید
و میان دود ها غرق ام کند
و من برای یک لحظه میان درد سقوط کنم
پایین
پایین
پایین
.
.
.
دست هایم عرق کند
.
.
.
از اولین بخش ِ سرود ِ سرد
سودارو
2005-04-26
دو و یک دقیقه ی صبح
یک سال ِ قبل وقتی به کافی نت رفتم تا وب لاگ درست کنم از نظر روحی وحشتناک بودم. امروز؟ فقط می توانم بگویم سردم. خیلی سنگ. من به اندازه ی یک سال سنگ شده ام درونم
از خودم می ترسم