December 08, 2004

پیچ می خورد، تمام رگ های خونی به هم پیوسته ی ناآرام، احساس می کنم تمام بالای دندان هایم درد می کند، سینوزید، دوباره در تمام صورتم، آبریزش بینی و کسالت، و خواب؛ خواب های طولانی بی دقدقه و رویاهای عجیب و شیرین و استامینفن های کوچک سفید رنگ و لیوان آب که همیشه برایم سرد است

چشم هایم را می بندم و برای ساعت ها می خوابم، بدون هیچ دقدقه ای، بدون این احساس که دارم غرق می شوم، بدون این حس وحشتاک چون غریبه ای در میان مکان ها و موجوداتی که نمی شناسی راه رفتن، بدون این که لازم باشد فکر کنم به این چیز و آن چیز و سرم گیج برود در گرداب های زندگانی، بدون شعر، داستان، خطوط، کتاب ها و نیاز به نوشتن، بدون نیاز به زنده بودن

چشم هایم را ببندم و سنگین بخوابم برای ساعت ها و با سر و صداهای خانه بیدار شوم، دوباره بالشت را مرتب کنم و دوباره بخوابم و وقتی بیدار شوم که بیشتر شب گذشته و بابا دارد با تلفن صحبت می کند، خواب، خواب ات را می دیدم در یک خانه عجیب که من را برده بودی
.
.
.
سینوزیت و سردی هوا و روزهای شماطه دار و کلمات، کلمات، و گلی ترقی، پرستو برایم خاطره های پراکنده ی گلی ترقی را آورده که بخوانم، توی گیجی میان صفحات سفید می دوم و جمله های را می بلعم، گذشته، گذشته ی غریب و شیرین، و کودکی، تمام زمان های گذشته، خانه مادر بزرگ

و گلی ترقی ِ عزیز ِ مقیم پاریس

روز تولدم برف می آید و این اولین برف سال است و همه توی کوچه اند. برف روبها داد می کشند و ماشینها لیز می خورند و راه بندان شده و شهر، یک جور ِ خوبی شلوغ پلوغ و خوشبخت است؛ انگار تمام دنیا آن روز را به خاطر تولد ِ من جشن گرفته است

سر کلاس مثل آدمهای مست، چرت می زنم و عدد های توی سرم تبدیل به شمع های تولد می شود. حواسم پیش ساعت چهار است و دقیقه ها را می شمارم. همه چیز درست همان گونه است که می خواستم. آن قدر خوشبختم که خجالت می کشم. از فردا وارد سیزده سالگی می شوم و تا چهارده سالگی یک قدم بیشتر فاصله نیست و کلمه ی چهارده توی سرم زنگ ِ غریبی دارد. داغ می شوم و گوشهایم صدا می دهد. هی این کلمه را توی سرم تکرار می کنم و تنم از کیف کش و قوس می آید. تمام اتفاق های خوب دنیا در انتظارم است و قلب کوچکم از خوشی می تپد
.
.
.
گلی ترقی – خاطره های پراکنده - دوست کوچک – صفحه چهل و دو

گیج بودن و درست ندیدن و سی دی های فرانسه و صدای جیم دیل که هری پاتر را از رو می خواند و کاغذی که گذاشته ام کنار دستم، پر از لینک هایی که باید اضافه کنم

آقای امیری وب لاگ جدیدی دارند که قبلا در این وب لاگ خبرش را داده بودم که می آید و کمی زمان لازم است تا تایپ میان انگشتان آقای امیری رفیق قدیمی شود، همین، کمی وقت

http://amiri.parsiblog.com


چند تا مجله و سایت ادبی هم هست که می خواهم اضافه کنم به لیست لینک هایم. دوست داشتید نگاه کنید

سودارو
2004-12-07
یازده و چهل و هشت دقیقه شب