موج می خورم. میان هوا و تصویر های محبوس و نمی دانم. نمی دانم که چه می شود کرد. چشم هایم را می بندم و صدای بلندگو های کامپیوتر را بلند تر می کنم. می گذارم فریاد بزند. می گذارم تمام وجود م خالی شود. دارم موج می خورم و تصویر ها تمام نمی شوند، تمام نمی شوند که آرام بگیرم. نمی دانم
نمی دانم
داشتم فکر می کردم که ده متر یعنی چه، دیدم یک متر بلند تر می شود از ساختمان سه طبقه دانشگاه. یعنی موج هایی به این بلندی دو کیلومتر در ساحل پیش رفته اند؟ یعنی از پارک تا هاشمیه تقریبا، و هر چه بوده را با خودش کشیده به دریا. یعنی هر چه بوده را با خودش برده، از آدم ها و حیوانات و درخت ها و ماشین ها و خانه ها . . . عکس ها را نگاه می کنم و گیج، مسلول، آواره . . . یک سوم کشته گان کودک بوده اند. خیره می شوم در دو عکسی که یاهو منتشر کرده و ساحل را نشان می دهد قبل و بعد از زلزله. خشکم می زند
یک صد و چهل هزار نفر مرده را ثبت کرده اند و هنوز جنازه است که از دریا می گیرند و می سوزانند یا در قبر های دسته جمعی دفن می کنند. حتا صبر نمی کنند جنازه ها را شناسایی کنند. توریست ها را هم کنار دیگران دفن می کنند. اخبار مزخرف تلویزیون ایران در خبری بیست ثانیه ای که بعد از تمام اخبار فلسطین و عراق پخش کرد گفت که آمار ممکن است از چهار صد هزار تن فراتر رود
خدایا
می گویند وقتی به یک جزیره دور افتاده در اندونزی رسیده اند ناگهان در خلیج ها هزاران جسد یافته اند. هزاران جسد و آمار ها از هفتاد و هفت هزار رسیده اند به صد و بیست هزار
میان تصاویر و اخبار موج می خورم و غرق نمی شوم. غرق نمی شوم، کتاب م را می بندم و فایل ها را هم و فکر می کنم به کار دیگری که باید تحویل استاد شود و کلاس ها و امتحان های نزدیک ِ فاینال، و چهار صد هزار نفر مرده اند. می گویند شاید چهار صد هزار نفر مرده اند
شاید
یک ساعت و شش دقیقه دیگر همه چیزی می شود دو هزار و پنج. ترک ها خوشحال اند لابد که در سال نو شش تا صفر از واحد پول شان حذف می کنند و لیر قیمت اش نزدیک می شود به دلار. یک ساعت و پنج دقیقه سال نو می شود و ما هنوز نشسته ایم مسلول در انتظار خبر هایی که می آیند
.
.
.
* * * *
وب لاگ ساکورا – با اسمی نزدیک به اسم من، مدت ی است که در حال فعالیت است. نویسنده مقیم ژاپن است و بیشتر در مورد فرهنگ و زندگی در ژاپن می نویسد. جدیداً مرتب به دیدارش می روم
http://2004cherry.blogspot.com/
لینک هایی از بی بی سی
گفتگو با ابراهیم گلستان
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2004/12/041226_la-cy-egolesttan.shtml
نگاهی به رویداد های مهم سال دو هزار و چهار. مورد علاقه ی ابراهیم نبوی عزیز
http://www.bbc.co.uk/persian/news/story/2004/12/041230_pm-sm-review-2004.shtml
ادامه ی یادداشت ها در مورد ابطحی – که دوباره سایت اش را از کار انداخته اند
سید ابراهیم نبوی می گوید: آقای ابطحی! عبدی هم گفت آش با جاش
http://www.doomdam.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/74
باز هم بهنود دوست داشتنی نوشته است، بخوانید در مورد : در تار عنکبوت
http://behnoudonline.com/2004/12/041230_004030.shtml
یا همین یادداشت را در سایت نبوی بخوانید
http://www.doomdam.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/76
بابا نوئل برای من فقط بوی الکل می دهد ولی امسال کچل هم بود، از وب لاگ این یک زن است
http://dokhijoon.persianblog.com/
این وب لاگ هنوز نیامده مشهور شده است
http://faridweb.blogspot.com/
لوموند دیپلماتیک را مدتی است سر می زنم. به زبان فارسی است. برای آنان که به اجتماع و سیاست علاقه مند هستند. سایت سریعی هم دارد
http://ir.mondediplo.com/
سودارو
2005
00:00
یازده دقیقه از سال جدید گذشته است. دارم آهنگ گوش می کنم و به ذهن ام رسید که چرا من، یک نفر با یک ذهن بیمار و گذشته ای مزخرف، باید اینجا ایستاده باشم. داشتم به آن روزی فکر می کردم که جسیکا به دیوار راهرو دانشگاه تکیه داده بود و همین جور که داشت به زمین نگاه می کرد گفت، دیشب که وب لاگ تون رو خوندم قبل از خواب همه اش داشتم فکر می کردم . . . داشتم فکر می کردم به آن روزهای وحشتناک که سرم داد می زدند که شعر ها و نوشته ها و افکار تو بچه های ما را منحرف کرده است . . . داشتم به تمام گذشته فکر می کردم، داشتم فکر می کردم که شیوا چقدر از آدم نما ها متنفّر است و من چقدر از تمام وجود آدم بزرگ ها بدم می آید . . . داشتم فکر می کردم و ساعت از صفر رد شد. سال جدید مبارک