نمره ی امتحان دیروز را از اینجا دریافت کنید. توجه داشته باشید که بعضی از دوستان باید آقای امیری را ببینند. برای همین لطفا تلفنی به هم خبر بدهید که نمره ها داده شده است، نمره ها خوب است، نترسید
http://amiri.blogfa.com/
* * * *
کوهسنگی با چراغ هایش از دور مثل یک هلال مهتابی شکل ِ سفید رنگ بود بر فراز چراغ های زرد رنگ شهر دیوانه، نشسته بودم توی اتوبوس و توی ترافیک ِ به هم چسبیده گیر کرده، هوا سرد بود، وحشتناک سرد بود، وقتی از امتحان آمدیم بیرون جسیکا عجله داشت جواب تمام سوال ها را چک کند، من گفتم نگاه کن هوا چقدر سرده، ماه را نگاه کن – هوا صاف بود و ماه هاله ای داشت که خیلی قشنگ بود – و جسیکا هم گفت: نه نه، و شروع کرد تند تند دفترش را ورق زدن تا چیزی که می خواست را پیدا کرد، اگر یک روز من یکی از این دختر ها را بتوانم مثل بچه ی آدم بفهمم احتمالا یکی از آن ها هم یکی از ما پسر ها را می فهمد
از دیروز عصر که برگه ی امتحان ِ واژگان ادبی را دادم و آمدم بیرون، دچار یاس فلسفی شده ام، نه فقط از خود امتحان، که از کل امتحانات این روزها، امروز از صبح که بیدارم شده ام همه اش دارد این سوال توی ذهنم چرخ می زند که ما از نظام آموزش عالی دانشگاه ها چه ساخته ایم؟ از قبل از دانشگاه اصلا دفاع نمی کنم که مثل این است بخواهی از پپسی تو آفتابه خوردن کسی دفاع کنی، ولی دانشگاه خوبی اش این است که جز یک مقداری اش بقیه اش دست آدم های خوبی است، آدم هایی که می توانی به لبخند های شان اعتماد کنی، برای همین هم من از دیروز کلی خسته تر م
چهار امتحان را داده ام و دوازده واحد درسی تا الان رفع و رجوع شده اند، ولی این سوال هنوز هم هست که چی درس داده شده بود؟ چی امتحان گرفته شد؟ من تا الان جواب همه سوال هایی را که می بایست جواب می دادم را می دانستم، ولی دارم نمره هایم را از دست می دهم، چرای ش خیلی ساده است، نوع بیان م مطلوب استاد نبوده است، امروز من به دانشگاه می روم تا به نمره درس سیری در تاریخ ادبیات انگلیسی ام اعتراض دهم، نه به خاطر این که یک و نیم نمره از دست دادم مثل بچه لوس ها عزا گرفته باشم، نه، می خواهم ببینم چرا من این یک و نیم نمره را از برگه ی سوالی که جواب تمام سوال هایش را – حتا آن هایی را که می بایست جواب نمی دادم را – می دانستم از دست داده ام
دیروز وقتی آقای امیری داشت برگه های پاسخ نامه را پخش می کرد فکر کردم باید امتحان راحتی باشد، سوال ها را هم که جواب دادم جواب دادم چیز حادی نداشت، سی سوال بود که پنج تای ش را نمی بایست جواب می دادیم، معنی چیزی داده شده بود و کلمه خواسته شده بود، بخش دوم شش سوال داشت که پنج تایش را باید جواب می دادیم، شش جمله داده شده بود، و گفته شده بود در هر کدام چه تکنیکی به کار رفته است. تا زمانی که آمدم بیرون فقط فکر می کردم یک سوال از بخش دوم را غلط جواب داده ام، ولی بعدا اشتباه ها رخ نشان دادند! آن هم چقدر با حال
یک مسئله در زبان شناسی بحث می شود به عنوان
The slip of the pen
مسئله خیلی ساده است، می گوید همه ی آدم ها وقتی می خواهند بنویسند یک اشتباه های خنده داری می کنند، مثلا می خواهند بنویسند ششصد و پنجاه، می نویسند پونصد و شنجاه، همین اتفاق موقع حرف زدن و گوش کردن هم می افتد، دیروز هم من تحت همین مسئله مثلا اپی گراف را نوشته ام اپی گرم، یا چیز های دیگر، من جواب تمام سوال ها را می دانستم، ولی وقتی یک دفعه داری پشت سر هم جواب می دهی – من کل سوال ها را در بیست دقیقه جواب داده بودم، این نوع اشتباهات پیش می آید
حالا این سوال برای من مطرح است که الان من واقعاً یک امتحان در درس واژگان ادبی داده ام؟ نمی دانم، معتقدم که نه، من یک برگه ی غیر استاندارد را نشسته ام به جواب دادن، یعنی علم ی که من می بایست از یک درس دو واحدی فرا گرفته باشم خلاصه شده است در چند تا واژه، همین، کتاب خدای ابرامز و دیکشنری کادن و جزوه ی نمایشنامه و تمام ساعت های درسی شده است این برگه، یعنی آقای امیری واقعاً الان خوب و بد را از هم سوا کرده اند؟ - یاد تان هست قبل از امتحان ِ آخرین جلسه ی کلاس توی راهرو ی دانشگاه چه به من گفتید؟ که می خواهید آن ها را که خوانده اند را از بقیه جدا کنید – حالا که چی؟ من در داستان کوتاه خیلی خوب بودم، ولی باید غلط داشته باشم برای چیزی که می دانسته ام، زبان شناسی هم از شصت و پنج سوال فقط یک سوال برایم غریبه بود، که آن را هم درست جواب داده بودم، ولی احتمالا نمره از دست داده ام، چرا؟
امروز صبح داشتم فکر می کردم که یک ماه و خورده ای است که من دارم می زنم توی سرم برای میان ترم، برای دو جلسه کنفرانس دوران الیزابت در درس سیری در تاریخ ادبیات، برای ترجمه ی دکتر اسراری، برای یک جلسه کنفرانس تاریخ داستان کوتاه، که چشم هایم چقدر برایش آسیب دید، و برای لیست داستان های کوتاه که پدرم به معنای واقعی در آمد – اگر شک دارید منابع درسی را نگاه کنید تا بفهمید، و هزار تا چیز دیگر، که چی؟ واقعیت مگر جز این است که چیزی که لطمه دیده است آموزشی است که من باید می دیدم، من به جای خواندن همه اش داشته ام می دویده ام، و الان . . . الان تمام دل خوشی ام بعد از امتحان ها است که شونصد تا کتاب به زبان فارسی و انگلیسی آماده شده است که جبران این مدت را بکنم. من الان یک ماه و نیم است که فقط لای یک کتاب را باز کرده ام، شعر های ه الف سایه، که آن را هم هر روز یا یک روز در میان، یک دو تا عزل از توش می خوانم و بس
من یک ماه و نیم زمان برای چی گذاشتم؟
می دانید دانشگاه برای من مکان یاد گرفتن است، ولی شده است مکانی برای حفظ کردن، ببینید الان سیستم های جدید ی دارند ساخته می شوند که خیلی بهتر از من بلد ند مطلب حفظ کنند، هم سریع تر هستند و هم انرژی و وقت کمتری صرف می کنند. می دانید من قرار است زبان و ادبیات با محوریت انگلیسی بودن ش یاد بگیرم، ولی خیلی وقت است یاد گرفته ام به درس ها فکر نکنم، درس ها را بخوانم و پاس کنم و توی خانه یک خاکی توی سرم بریزم، واقعاً چه تعریفی از آموزش عالی داریم؟
من خیلی خسته ام
سودارو
2005-01-23
شش و سی دقیقه صبح