من می خواهم زندگی کنم. همین بس نیست؟ من قرار است آزادانه زندگی کنم
داستان از آن جا شروع شد که توی وب لاگ تمدن خواندم که نوشته بود از نظر سنجی برای انتخاب بهترین وزنه بردار قرن و خواسته بود برویم توی سایت فدراسیون جهانی وزنه برداری و به رضا زاده رای بدهیم. من هم محل ندادم چون کلا رفت و آمدی با هیچ مدل ورزشی ندارم. رضا زاده را هم همین قدر می شناسم که ورزشکار است و اگر نبود این ها تو المپیک غش می کردن از این همه ابهت و جبروت
بعدش دیدم نوشته که تلویزیون هم دارد برای همین موضوع تبلیغ می کند. همان روز کامپیوتر را خاموش کردم تا صبحانه بخورم و دیدم که بله، صبح بخیر ایران مثلا خیر سرش دارد برای این موضوع تبلیغ می کند، یعنی در واقع می گوید میل بزنید و مهم هم نیست، هر چند تا میل که دارید با تمام شان میل بزنید. یعنی تلویزیون حکومت ی ایران دارد در برنامه ی رسمی اش همه را به تقلّب فرا می خواند. حالا بگذریم از تمام احکام اسلام ی که می شود پیدا کرد در رد این عمل صدا و سیما ی جمهوری اسلامی ایران
این گذشت تا از دو روز پیش وب لاگ های مختلف شروع کردن به هوار زدن که آقا من نمی خواهم، نمی خواهم رای بدهم برای چیزی که میانه ای با آن ندارم
از علی قدیمی و هودر و دیگران
من هم لجم گرفت. مخصوصا از آن جا که کسانی هستند که اینترنت را با حزب اشتباه گرفته اند. آقا اینترنت یک جامعه است. توی این جامعه هر کسی شخصیت خودش را دارد و آزاد است تا آن جا که مزاحم آزادی دیگران نباشد. قرار نیست چون همه فکر می کنند باید از خلیج فارس دفاع کرد من هم خودم را بیندازم جلو. آقا دوره ی راهپیمایی های پنجاه و هفت ی گذشته، الان من به عنوان یک نفر که خودش فکر می کنه و هیچ علاقه ای هم به ورزش ندارد نمی خواهم توی این نظر سنجی شرکت کنم – البته موعد ش تمام شده و از نتیجه اش هم خبر ندارم
آقا من به اندازه ی محدوده ام آزادم که هر غلتی دلم می خواهد بکنم و به هیچ کسی هم مربوط نیست و می شود، بله می شود که آقای علی قدیمی در مورد زندگی شخصی و دلتنگی های شان بنویسند و به هیچ کسی هم مربوط نیست و اگر نمی خواهید وب لاگ شان را نخوانید. بله، می شود که هودر بگوید وزنه برداری ورزشی است که به کمترین حد ِ شعور نیاز دارد و به کسی هم مربوط نیست. هر کسی که اعتراضی دارد می تواند در محدوده ی آزادی های خودش در این مورد صحبت کند
آقا من می خواهم زندگی کنم و رفتار های اینترنتی پیش آمده در مورد رضا زاده دارد آزادی من را تحدید می کند. و من از این موضوع اصلا خوشم نمی آید
هر کاری می خواهید بکنید، ولی در حد خودتان، نه بیشتر
بیشتر باز هم در معنای کلمه ی آزادی خواهم نوشت
* * * *
تصویر کوچک ی است. تصویر کوچک تنهایی است. نشسته ام و دارم از میان پنجره به تصویر های کوچک تنهایی نگاه می کنم. به جایی در دور دست، به تنها جایی که لبخند را می شود دید: در پنجره ی ساختمان رو به رو یک نفر دارد می خندد و برای دوست اش دست تکان می دهد. خیره می مانم و فکر می کنم، فکر می کنم در تمام خاطرات، در تمام شان . . . و ذهن ام پرواز می کند از میان لبخند های روی صورتت به میان لبخند های روی صورتت، و چشم هایم را می بندم لحظه ای، گویی اشکی میانه ی صورتم غلتیده باشد تا میان لبانم را شور مزه کند . . . مزه مزه اش می کنم و . . . کتابم از دست ام سر می خورد. سرم را بلند می کنم و خیره می شوم در کتاب با جلد سفید رنگ ِ هشتصد صفحه ای تاریخ ادبیات انگلستان، و دوباره ادامه می دهم به خواندن
تمام تصویر ها گم می شوند در خطوط ریزی که می خوانم، شکسپیر، اسپنسر و مارلو
.
.
.
* * * *
عکس های زلزله ی مرگ، ماهواره ای. لطفا فایل پی دی اف را دانلود کنید. ظاهرا تلویزیون ایران هم همین تصاویر را نشان داده است. لینک اصلی از صبحانه
http://digitalglobe.com/tsunami_gallery.html
این آقاهه با استیو و هری اش من رو یاد شل سیلوراستاین می اندازه. متن های قشنگی تو وب لاگ ش هست و آهنگ هایی هم که من دانلود نکردم. ببینید ش، شاید بعضی عکس هایش را دوست نداشته باشید، آخرین وسوسه ی دیوانگی
http://divooneh.com/
یک مقاله به زبان انگلیسی از بی بی سی، در مورد گسترش وب لاگ. مرتب هم به ایران اشاره می شود در آن
http://news.bbc.co.uk/2/hi/technology/4086337.stm
آقا حرف های سر انتخابات مجلس ششم تان را دروغ بدانیم یا گل و بلبل های الان تان را، آقا بالاخره این مرد شما بد هست یا خوبه این قدر؟ وقتی با خودتان سر راست نیستید، چرا فکر می کنید کسی باید به شما اهمیت بدهد آقایان مثلا اصلاح طلب
http://www.sharghnewspaper.com/831012/html/index.htm
سودارو
2005-01-02
حدود یازده شب