May 19, 2005

دارم . . . هوم، دارم سلن دیون گوش می کنم، امشبم شده است به یاد قدیم ها که دبیرستان می رفتم سلن دیون گوش کردن، ولی آهنگ هایی را گوش می کنم که تا حالا گوش نکرده ام، دو تا سی دی را پسرک برایم آورده که توش همه سلن دیون هایی که تا حالا خونده شده اند جمع شده اند، من هم همه را ریخته ام توی درایو سی و حالش را می برم

دوباره همه چیز همون جور چرتی و خوب و گرم شده مثل قبل، شب مهمان داشتیم، بعد از آن که رفتند و شام خوردیم و همه خوابیدند جز من که وقت خودم بود، اول هفت، شماره ی جدید ش را دستم بگیرم و یک کم بخوانم – چقدر ریز شده است فونت ش در این چند شماره ای که نرسیدم بخرم و بخوانم – و بعد هم یک راست می پرم تو متن مکبث و یک صحنه ی دیگر را می خوانم و دنکان را می کشد مکبث و خانوم ش، بعد هم چند صفحه ای از جیمز جویس می خوانم، اون قدر که چشم هام بسوزه و چراغ را خاموش کنم و توی تاریکی آهنگ های مختلف گوش کنم و آخرش بشه سلن دیون و من چشم هام رو ببندم و ذهنم یک کم آرام باشد و بعد بشینم و یک مقدار چیز هایی که صبح از اینترنت گرفته ام والان هم لابد می روم سراغ روزنامه ی اینترنتی ِ روز که به قول خورشید خانوم توهم دو ی خرداد را یاد آدم می آورد و متن هایش، چند وقتی بود عادت روزنامه خواندن از سرم افتاده بود و الان از وقتی روز پنج روز در هفته در اینترنت در می آید خواننده ی هر روزش شده ام

* * * *

امروز قرار بود که جلسه ی نقد و بررسی ِ ناتور دشت در دانشگاه بر گزار شود، خیلی توپ بود، هیچ کس نیامد و ما هم تخته کردیم و رفتیم، هفته ی دیگر اگر برای شازده احتجاب هم کسی نیاید من کلا کانون را ول می کنم به امان خدا، من آنقدر وقت آزاد ندارم که بخواهم برای کار هایی که بازده ندارد بگذارم

خوبه حالا این همه آدم ادیب توی دانشگاه ریخته و این کتاب را هم خود بچه ها توی آخرین جلسه ای که توی ترم پیش داشتیم انتخاب کردند و توی لیست کتاب های کتابخانه که نگاه کنی کلی از بچه ها هم خوانده اند ش و کلی هم طرفدار دارد مگر نه چی کار می کردید

* * * *

با وجود اینکه هنوز تبلیغات علنی انتخابات ممنوع است و شورای نگهبان دارد رد صلاحیت ها را سر جمع می کند تا طبق عادت همیشگی حدود 95 درصد کاندیدا های ریاست جمهوری رد صلاحیت شوند، دکتر قالیباف شروع کرده است به دایر کردن ستاد های انتخاباتی خود که فعلا با نام ستاد های ارتباط مردمی ِ دکتر قالیباف فعالیت می کنند. یکی شان در خیابان احمد آباد بین سه راه راهنمایی و سی متری است، دیگری توی سجاد فعال شده است، خیلی توی شهر نیستم که بیشتر ببینم، فقط نمی دانم وقتی هم که توی اماکن، حفاظت نیروی انتظامی وب لاگ نویس ها را شکنجه می کردند و یا حدود یک سال و خورده ای پیش بیش از دویست نفر از مهم ترین فعالان هنری ایران را در آن جا باز جویی می کردند هم این قدر به رنگ سفید و شیکی و قشنگی اهمیت می دادند و یا حالا که انتخابات است به ... خوردن افتاده اند

می گویند قالیباف موقع اسم نویسی هم از چراغ قرمز رد شده است و از همان اول با بی قانونی آمده است، حالا هم تبلیغات ِ علنی و دایر کردن ستاد های انتخاباتی در زمان غیر قانونی. آقا تازه می خواهند اگر رای نیاوردند برگردند توی نیروی انتظامی. آن جا هم همین قدر بی قانونی کار می کنند آقای دکتر؟

من اگر حس خل و چلی ام فعال شود یک هفته مانده به انتخابات در این مورد می نویسم. فعلا دوست دارم سکوت کنم چون هنوز هیچ تصمیمی در مورد انتخابات نگرفته ام. هر چند از گوشه و کنار می شنوم که یا رای نمی دهند، یا صحبت معین است یا صحبت قالیباف که خوب خودش را شکل یک اصلاح طلب مردمی جا زده است، در حالی که نماینده ی مستقیم کسانی است که در هزار چیز مثل بستن روزنامه ها و برگزاری انتخابات هفتم نقش مستقیم داشته اند

* * * *


شب سیاهی
شب سیاهی

کابوس

سرد مثل یخ


همین

سودارو
2005-05-18

یک و هفت دقیقه ی شب