July 27, 2005

تمام شد. نمی دانستم که این کتاب آخرین هری پاتر می تواند وجودم را بلرزاند، و لرزاند. صد و سی صفحه ی آخر را الان تمام کرده ام. نمی شود انتظار کشید برای جلد هفت، دوست داشتم همین الان کتاب هفت، آخرین کتاب را شروع می کردم

مرگی که در فصل های آخر کتاب هست را باور نکرده ام، هنوز هم باور نکرده ام، تمام صفحاتی را که می خواندم منتظر بودم یک نفر بگوید که هنوز زنده است . . . هنوز زنده است

و نبود

جی کی رولینگ نوید داده است که کتاب آخرین را تا قبل از پایان امسال شروع می کند به نگاشتن. امیدوارم زودتر تمام شود و زود از زیر دست ویراستار بیاید بیرون و بشود آن را خواند

دلم می گیرد، هری پاتر را دوست دارم، خیلی زیاد دوست دارم، کاش در هفت کتاب تمام نمی شد، کاش تمام نمی شد

حالا که این کتاب را خوانده ام دارم فکر می کنم که یعنی ممکن است که در کتاب هفتم هری پاتر بمیرد و لرد ولدمورت زنده بماند؟ حالا که این کتاب را خوانده ام بعید نمی دانم

ذهنم بسته است، بسته است، دوست داشتم در بیرون غرق می شدم، در شهر و شلوغی اش، و می شوم، باید بروم بیرون، کلی کار دارم
.
.
.

* * * *

ظاهرا نمره های اصول و روش تدریس را داده اند. مونا برایم آف لاین گذاشته بود که نمره ات این است، امروز سعی می کنم بروم دانشگاه مطمئن شوم

حالا که فکرش را می کنم، هری پاتر را امروز تمام کردم، ترم شش هم تمام شد با این نمره ای که دادند، فکر می کنم و می بینم که از تمام روز هایی که گذشته است برای بقیه یک عدد مانده: 17.38 معدل این ترمم، برای من، همه اش خاطره ها است که مانده

دارم فکر می کنم دیگر چه چیز هایی قرار است امروز تمام شود؟

سودارو
2005-07-27
نه صبح