February 22, 2005

دست هام روی دگمه های کیبورد گیر کرده
یعنی ذهنم رو بستم و دارم خور و پف می کنم
بد جوری بی سر و صدا
سرم را بیشتر خم می کنم توی کتاب جلد آبی نمایشنامه
که هیچی جز خودم تو کلاس نمی خونش
دل تون سوخت؟
و صدای آهنگ رو بیشتر می کنم
I do not like it
سرد شده همه چیزی
و تو هم فقط آدامس های ت را باد می کنی توی صورتم پق
و می زنی زیر خنده بیشعور
می دونی هیچی بیشتر از یک ولگردی درست حسابی حالم را جا نمی آره
و گیر کردم میان دانه های سفید رنگ دگمه های کیبورد
خل شدم
و هنوز هیچی
هنوز هم هیچی
برام پیغام می گذاری و گم می شی
و من دلم می گیره
چشم هام رو می بندم
و فکر می کنم سافیکلس اینجا رو چی گفته بود
می دونی این جوری راحت گم می شم
توی واژه ها
و مسخره بازی ِ نویسنده های بزرگ ِ مسخره
و تمام ادبیات و هفت هنر و مجله ی هفت که چقدر تازگی ها بیخود شده
همه اش مصاحبه
همه اش ترجمه
بدون هیچ برنامه ای
عین دنیای شهرمان
با این آدم های بیمار
I do not like it
خوب من دوست دارم دستت رو بگیرم و از روی پله ها بپرم پایین
و از روی نرده ها سر بخورم
و تمام طول حیاط ها را بدوم
و هنوز دست هات توی دستم باشه
و گرم شده باشی و بخندی و
نه
قهقهه بزنی و من دیوووووونت شم
و تو نمی گذاری
احمق
از من خل تر کی گیرت میاد بین این دیفونه ها؟
و می گذاری و می ری و گم می شی و
من هر چی می دوم پیدا ت نمی کنم
نه
توی هیچ کدوم از اتاق های دانشگاه پیدا ت نمی کنم
گم شدی
لابد یک جا گیر کردی
و داری خر و پف می کنی
نه
توی وب لاگ ت هستی
پیدا ت می شه
دست تکون می دی
و می ری
و دیگه هیچی
نچ
نمی گذاری
و من دوست دارم لب هات رو مثل اون پسر زشته ی توی بیمار انگلیسی
که قراره نقش لرد ولدومورت رو بازی کنه توی هری پاتر ببوسم
اون قدر ببوسمت که نفست بند بیاد
منو بزنی کنار
و بهم بگی دیونه

اون قدر که من گریه ام بگیره
تمام تنم بلرزه
و تو آروم آروم دست هات رو توی مو هام فرو کنی
و گوش کنی که دارم غر غر می کنم
و بازم بهم بگی تو چقدره لوسی

من دلم می خواد گریه کنم

خیلی
خیلی

دستم رو می گیری؟

* * * *

اگه این دختره ی فراموش کار هیچی تو وب لاگ نگذاشته باشه این پست رو می گذارم و شاید هم بیشتر به خاطر این مهشید خل که به جای خودش می خواد من بنویسم، یعنی بیشتر برای این دختره ی وب لاگ نویس که به من محل نمی ده، یعنی می ده، ولی نه مثل قبلن هامون، به من دو ماهه قول داده با هم بریم بیرون و هنوز نرفتیم و من کلی حرف دارم بهش بزنم همه ش تو دلم تنگیده شده

سودارو ی خواب آلوی خمار
شونزده دقیقه صبح

2005-02-22

اگه من رفتم شدم مثل این دیفونه های توی تیمارستان و یا خودم رو از یک جای بلندی خیلی ناز پرت کردم پایین برین یقه ی این دختره رو بگیرین

http://god_in_fire.blogspot.com