March 25, 2005

Hail Mary full of Grace the Lord is with thee. Blesses art thou among women and blesses is the fruit of thy womb, Jesus. Holy Mary, Mother of God, pray for us sinners now and at the hour of our death. Amen.

* * * *

آمِن
ترسناک می شود هوا وقتی پرده فرو افتاده و دارد همه چیز تاریک می شود در شب
چشم هایم را می بندم
مچاله می کنم خودم را در رختخواب و لحاف را به خودم می فشارم
انگاری انسانی که میان دست هایم نفس نفس می زند
چشم هایم را می بندم
و نفس های ش را احساس می کنم که روی خطوط در هم ریخته ی سینه ام جایی میان قلب قلقلکم می دهد
نفس نفس می زنم و می خندم و تکان می خورد
انگار کودکی میان تورم شکمم دارد انگشت هایش را می مکد
شور اند
و در آغوشش می کشم و آرام
مواظبم
از پله ها سرازیر می شویم
و چشم هایم را می بندم
همه جا سایه ی منحوسی از چشم های گرگ خیره شده اند
من سرم را انداخته ام پایین
و هیچ نمی گوییم
دارند داد می زنند هنوز
و من گوش هایم را هم نمی گیرم
بگذار در من تخلیه شوند
ذهن آشفته ی مغرور شان را
هیچ نمی گویم
چشم هایم بسته است
ذهن ام بسته است
و تو هنوز هم داری می خندی
لبخند می زنی
و دستت را گذاشته ای روی سینه ام داری نفس نفس زدن هایم را می شماری
و می خندی
و آرام تمام پرده ها را کنار می زنی
از دستم یک قطره خون روی زمین می چکد
و فکر می کنم چقدر گیجم
چقدر
فوت می کنی روی زخم دست
فوت می کنی
و قلقلکم می آید و چشم هایم را می بندم
سر بر گوش چپم می گذاری و آرام
آرام
آرام تر از هر چیزی در گوش هایم زمزمه می کنی
:

یاد باد آن که به اصلاح شما می شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
.
.
.
.
.
می دانی وقتی بمیرم هیچ تصویری تکان نخواهد خورد
می دانی وقتی که دست هایم خشک شوند تو هنوز کیف ات
را می اندازی روی شانه ها و راه می افتی
میان همه مردمان تمسخر، همه مردمان دروغ، همه زنان اندوه

.
.
.

و بعد می خندی میان دست های کسی که من نمی دانم
از دستم دارد خون می چکد
سطح لحظه هایم قرمز شده است
و می سوزد تمام سطح سلول هایم

من دارم گریه می کنم
زار می زنم
مگر نمی بینی؟

سودارو
2005-03-25

در آشفتگی کامل نوشته شد

برایم دعا کنید، لطفا برایم دعا کنید