November 12, 2004

کتابی را یک دوست توصیه کرده بود خواندم: سه شنبه ها با موری، اثری واقعی از میچ آلبوم، با یک ترجمه متوسط و چاپ سال هشتاد و دو، با 185 صفحه، کتاب ماجرای مردی است، خبر نگار معروف نشریات و برنامه های رادیو و تلویزیونی ورزشی که در مورد استاد دوران دانشگاه اش می نویسد، فردی به نام موری، و دیدار ها و صحبت هایش را با او شرح می دهد، آن چه کتاب را مهم می کند، موری است که از یک بیماری ناعلاج ِ کشنده رنج می برد، و هنوز هم دارد بحث های فلسفی – جامعه شناسی می کند در حالی که حتا نمی تواند دست ش را ده سانت بالا ببرد

کتاب را خواندم، و خوب، باید بگویم اولین کتاب از این نوع کتاب ها بود که می خواندم، البته به جز یک جلد از راز کامیابی که از آن هم بیشتر مواخره ی طولانی مترجم اش را خواندم، این نوع کتاب ها را دوست ندارم، کتاب هایی که می خواهند زندگی را آموزش دهند، نمی دانم، شاید مشهورترین شان کتاب های اریک رفورم باشد، من تحمل این جور مطالب را ندارم، نمی فهمم چرا باید این چیز ها را خواند، یک بار سر کلاس گفت و شنود دو، استادمان به من گفت که تنبلی ام نمی گذارد سراغ این نوع کتاب ها بروم، و من فکر می کنم که وقتی این همه کتاب های خوب توی دنیا هست آدم چرا باید وقتش را صرف کتاب هایی کند که با تمام وجودشان دارند سعی می کنند چیزهایی بگویند، مثلا که روز خورشید در آسمان می درخشد، یا دیگر چیزهای واضح را

ولی این کتاب را دوست داشتم، چون مثل بقیه نبود، فقط یک سری گفتگو های ساده، البته فکر نمی کنم هیچ وقت دیگر بخواهم این کتاب را دوباره بخوانم، ولی همین یک بار خوب توانست وقت آزادم را پر کند، موری خوب حرف می زند، کوتاه، و نمی خواهد چیزی را آموزش دهد، فورمول هم نمی گوید، شعار هم نمی دهد، حداکثر داستانی واقعی از گذشته ی خودش می گوید و لبخندی می زند و موسیقی اش را گوش می کند

موری را به عنوان یک مرد صلح دوست احترام می گذارم، امیدوارم در آن دنیا هم در آرامشی باشد که در این دنیا به نظر می رسید در آن هست

* * * *

توی اتاقم نشسته بودم که بابا آمد و این بار هم خبری را آورد؛ مرگ عرفات را رسما اعلام کرده اند، چیزی نگفتم که برایم مرگ پیرمرد خبری کهنه بود، که هفته ای است دارم خبر هایش را در اینترنت می بینم که در مرگ مغزی است و منتظر مذاکرات با اسرائیلی ها هستند که کجا دفن شود و این که کی باید رهبر فلسطینیان شود و چگونه جلوی آشفتگی در سرزمین ها اشغالی را بگیرند و این جور حرف ها. تلویزیون ایران دیشب برنامه ای ویژه در مورد عرفات پخش کرد و تصاویر او را نشان داد، لابد همان طور که شبکه های مختلف در سراسر جهان این کار را کرده اند

او را در قاهر تدفین خواهند کرد و در رام الله دفن، لابد سران کشورهای جهان جمع خواهند شد، همان طور که رسم است در مراسم تدفین رهبری کهن سال جمع شوند

عرفات را محو به خاطر می آورم، زمانی که تحت تاثیر رسانه های ایران او را دشمن می پنداشتم – همان زمانی بود که اولین بار سر میز مذاکره با اسرائلی ها به نتیجه رسیده بودند، اسلو شاید و در ایران همه برنامه های دولتی مخالف او بودند، و من در زیر زمین مجله های قدیمی زمان اوایل انقلاب را پیدا کردم که در آن عکس عرفات بود در کنار مقامات ایرانی و جا خورده بودم که این مرد کی است؟

لابد تا الان بهنود یا نوری زاده در سایت های شان مقاله ای در مورد عرفات گذاشته اند، من نمی خواهم بدانم این مرد کی بود، ولی برایم سخت است باور کنم مردی که نمی گذاشته برایش قائم مقام مشخص شود، که مبادا سرنگون شود، برایم سخت است که او مردی آزاد بوده است

خدایش بیامرزد

سودارو
2004-11-12
چهار و سی و سه دقیقه صبح