April 05, 2005

Something about you babe
.
.
.

فکر می کنم اگر به چیزی دست بزنم انگشت هایم در حجم
پوک اجسام فرو می رود
انگشت هایم را محکم در دست هایم می فشارم
و مواظبم به هیچ چیزی دست نزنم
می ترسم
می ترسم
چشم هایم را می بندم و می گذارم
صدا
صدا
صدای محو که بلند است در هدفون توی گوش هایم داد بزند
می گذارم تمام صدا در گوش هایم محو شود

مایکل جکسون
انیگما
لینکینگ پارک
و
.
.
.


و پلک هایم که می لرزد فکر می کنم به چیزی دست بزنم تمام دنیا فرو می ریزد

تمام شب آشفته ام
تمام شب نشسته بودم و کتاب روش های آموزش و تدریس را
گذاشته بودم روی تخت و محو به خطوط فصل دوم نگاه می کردم
هنوز چشم هایم خیس بود
می خواندم و سعی می کردم خطوط انگلیسی را از کتاب انتشارات
لانگ من بفهمم
می لرزیدم
هنوز داشتم می لرزیدم
هنوز هم
هنوز هم وقتی فکر می کنم تمام تنم می لرزد
و دست هایم را محکم در انگشت هایم حلقه می کنم
هنوز هم
.
.
.

یعنی
.
.
.
؟

ساعت چهار صبح بود که خوابیدم بالاخره
.
.
.

خودم را راضی می کنم
قبل از کلاس آرام میان ساق دست رگ را پیدا می کنم
و می شمرم
هر ثانیه دو بار
مثل قبل
مثل قبل ها
چند وقت بود ضربان مداوم آزارم نداده بود؟

وقتی همه چیزی
حتا نفس کشیدن سخت می شود
همه چیزی
حتا نفس کشیدن هم

وقتی داری 30 ضربان بیشتر از حد مجاز ت در دقیقه می زنی
چون تمام وجود ت آشفته است
چون
.
.
.
و خیالت راحت است که هنوز 50 تا ضربان داری تا کارت بخواهد به
بیمارستان برسد

داری یادداشت می کنی
داری حرف های استاد را یادداشت می کنی

و هیچ کس
هیچ کس نمی فهمد حالت چقدر بد است

مسخره است
همه چیز خیلی سرد مسخره است

* * * *

این وب لاگ خیلی لعنتی وار خوب بود. آدم های خوش پوش مودب ِ تر تمیز لطفا وارد نشوند

http://sinagoone.persianblog.com/

سودارو
2005-04-05

در گذشت پاپ ژان پل دوم را به تمام انسان ها و تمام ساکنین زمین تسلیت می گویم