July 26, 2005

اوایل قرن گذشته برای ادبیات عصر نام های بزرگ بود، در حالی که ادبیات انگلستان و ایرلند نام هایی مانند ویرجینیا ولف، جیمز جویس، تی اس الیوت، فرانک اوکانر و ... را داشت که سنگینی واژه ها و تصاویر شان هنوز هم بر دوش خوانندگانش هست، امریکای شمالی با نام هایی را که سادگی را خلق می کردند بر خود می بالید: ارنست همینگوی، اف اسکات فیتزجرالد، رابرت فراست، جی دی سلینجر و ... سادگی با ادبیات امریکا ماند و با گسترش فرهنگ امریکایی در جهان گسترش یافت

فقط یک فرق کوچک بود در سال های بعد از 1950، دیگر نام های بزرگی نبودند که با حضورشان دیگر نام ها را به حاشیه برانند، دنیای بعد از دوران مدرنیسم عصری بود برای همه ی نام ها، هر کسی می توانست بنویسد، امکانات هم در اواخر قرن آمد با اینترنت که هر کجای دنیا به هر زبانی که می خواهی هر چه دلت می خواهد بگو

اما سادگی ویژگی ادبیات ماند: ادبیات برای مردم عادی، با زبان مردم کوچه و بازار، با داستان های معمولی از اتفاقات روزمره

هزاران کتاب هر سال بر این اساس چاپ می شود و این روز ها یکی از این کتاب های ساده در بازار ایران هم موجود است و به دلم نشسته خواندنش: همنام

لابد شنیده اید نام این رمان را، شاید وبلاگ مترجم آن، امیر مهدی حقیقت را بشناسید، شاید مثل من خواننده ی مطالبش باشید

http://tarjomeh.persianblog.com/

هم نام را مازی برایم آورد و من هم جمعه و شنبه صبح بین خواندن هری پاتر و شاهزاده ی ناتنی – چیز زیادی از آخرین کتاب هر ی پاتر نمانده که بخوانم، کتاب را کمی آرام تر می خوانم که کلمات خوب درونم خیس بخورند و راحت تر هضم شوند – خواندم، یعنی راستش بیشتر هم نام را خواندم

واژه ها راحت بودند، داستان ساده بود، ویژگی های شخصیت های داستان ملموس بودند، یعنی یک طوری بود که می توانی راحت بشینی و یک لیوان چای داغ هم بگذاری کنار دستت – اگر مثل من چای را در یک لیوان سفالی آبی رنگ توپ بخورید که کیفش خیلی بیشتره – و چند ساعتی هیچ چیزی در ذهنت نگذاری و کتاب پیش برود و تو نفس های آرام بکشی

هم نام
جامپا لیری
ترجمه از امیر مهدی حقیقت
360 صفحه – 3300 تومان
چاپ اول زمستان 1383 – 2000 نسخه
نشر ماهی

ترجمه ای از

Jumpa Lahiri
The Namesake
Houghton Mifflin, New York, 2003

یک کم بگذارید در مورد کاری که آقای حقیقت داشته است با این کتاب هم حرف بزنم – نمی خواهم در مورد داستان کتاب حرفی بزنم، اگر علاقه مندید کتاب را بخوانید نه اینکه بشنوید – امیر مهدی حقیقت را به وسواسش در ترجمه می شناسم، دنبال کارش است علاقه مند هر چند کند کار می کند، یعنی فقط وقتی همه چیز آن طوری باشد که دلش می خواهد کار ترجمه می کند، این ها را می شود در نوشته هایش در وبلاگش دید

کتاب را در ظاهر اولیه که نگاه می کنی خوشت می آید، روی طراحی کتاب وسواس به خرج داده شده است، کاغذ خیلی سفید نیست، فونت هم مثل بیشتر کتاب های فارسی خیلی بزرگ نیست که چشم هایت را اذیت کند

متن انگلیسی را نخوانده ام که روی خود ترجمه نظر بدهم ولی ظاهر ترجمه قابل قبول می نماید، اشکال عمده ای در ترجمه ی متن ندیدم، فقط دو تا مسئله ی کوچک هست که می خواهم مطرح کنم و امیدوارم یک نفر به آقای حقیقت خبر دهد که این متن من را بخوانند به خاطر همین دو تا مسئله، بگویم این ها را می گویم چون می دانم آقای حقیقت به دنبال ترجمه ای حقیقی است از متنی که در دست هایش هست

اول اینکه ما سال ها هست همین طوری اسم های خاص را تلفظ می کنیم، برای همین هم جا افتاده است مثلا لاندن را بگوییم لندن و تیمز را تایمز و کسی هم اشکالی بر این ها نمی گیرد که خوب وارد زبان شده اند، در مورد کلمه های شناخته شده نمی خواهم حرفی بزنم، ولی کلماتی هستند که عام نشده اند و از روی ترجمه ها است که وارد زبان می شوند و اگر از همین الان دوباره وارد دور اشتباه شویم کلماتی اشتباه را به فرهنگ فارسی اضافه کرده ایم که عوض کردن شان سخت می نماید، به این مثال توجه کنید

صفحه ی کتاب را پیدا نکردم، در هر صورت دو بار اسم دو شاعر بزرگ انگلیس می آید به این صورت: تنی سان و وردزورت

یک دیکشنری خیلی خوب توی خانه دارم از انتشارات لانگ من که جزو ویژگی هایش 15000 کلمه ی فرهنگ است که دارد که شامل بیشتر نام های ادبی مهم دنیا می شود و همه شان هم تلفظ شان رو به رو شان نگاشته شده است

Longman
Dictionary of English Language and Culture
New Edition 1998

این کتاب در بازار ایران موجود است و بیشتر کتابخانه ها هم آن را دارند، بر اساس این کتاب این دو نام را تلفظ می کنم – ببخشید چون حروف فونتیک را ندارم نمی توانم تلفظ را اینجا تایپ کنم

نام اول در واقع تِنی سِن – مهم ترین شاعر دوران ویکتورین در انگلستان و بسیار محبوب - است نه تنی سان، صوت مورد اختلاف شِوا است که در زبان فارسی وجود ندارد، و خوب این صوت اصلا نمی تواند شبیه به آ کوتاه با بلند باشد تا سان خوانده شود، با توجه به این مسئله که شِوا را می شود تلفظ نکرد که باز هم تنی سان نمی شود، می شود تنی سن با یک ِ خیلی کوتاه

نام دوم یک کم مشکل است بحث کردن در موردش: وردزورت که آقا ی حقیقت نوشته اند را می شود با کمی چشم پوشی قبول کرد، ولی در واقع صوت آخر کلمه تِتا است، این صوت را چیزی بین ت و ث و نزدیک به ث تلفظ می کنند، بر اساس دیکشنری لانگ من ما می توانیم هم بگوییم و ِدزورث – با شِوا – و هم می توانیم بگوییم و ِردزو ِ رث – بدون شِوا و با ِ کوتاه

این حرف من اشکالی بر ترجمه ی آقای حقیقت نیست، کلا بیشتر کسانی که ادبیات انگلیسی هم خوانده اند هم اهمیتی به تلفظ درست اسامی خاص نمی دهند، یعنی اگر فکر کنیم کسی برای تلفظ اهمیتی می دهد. فقط مسئله این است که فکر می کنم ما نباید جزو کسانی باشیم که اشتباهات را وارد زبان فارسی می کنند، همین

مسئله ی کوچک دوم که چشمم را گرفت در میانه ی صفحه ی 71 کتاب است – دومین مسئله را هم فقط می گویم چون آقای حقیقت درد ترجمه دارد، بخوانید لطفا

. . .
تا نزدیک ترین سوپر مارکت یک ربع راه است، تا مرکز خرید چهل دقیقه. نشانی خانه، شماره ی 67 خیابان پمبرتن است
. . .

این عادت انگلیسی زبان ها است که آدرس را با پلاک شروع کنند، و بعد نام خیابان، بعد شهر، بعد کشور را بیاورند، ما برعکس عمل می کنیم در زبان فارسی

درست است که کتاب بر اساس فرهنگ امریکایی – هندی نوشته شده است، ولی زبانی که ما می خوانیم فارسی است. من در ترجمه اعتقاد به نظر آقایان دکتر خزایی فر – عبدالله کوثری دارم که می گویند – نقل به مضمون – که ترجمه باید وفادار ترین متن به زبان مادر در عین حال نوشته ای باشد کاملا به وفادار به زبان مقصد – چقدر این نظر به ساختار شکنی ِ دریدا شبیه است

ما در زبان مبدا به فرهنگ آن ها می خوانیم ولی باید به فرهنگ خودمان بازنویسی کنیم
یعنی بگوییم

. . .
تا نزدیک ترین سوپر مارکت یک ربع راه است، تا مرکز خرید چهل دقیقه. نشانی خانه، خیابان پمبرتن، شماره ی 67
. . .

این جوری " است " دوم هم که توی ذوق می زند حذف می شود

باز هم می گویم قصد انتقاد به ترجمه ی آقای حقیقت ندارم فقط دو نکته ی خیلی کوچک را گفتم که اگر رعایت شوند می توانند ترجمه را کامل تر کنند

فکر می کنم اگر خوانندگان کتاب هر کدام یکی دو تا نکته ی کوچولو مثل این را در بیاورند و به آقای حقیقت بگویند خیلی روی کار های بعدی ایشان تاثیر داشته باشد

* * * *

شرق یک ویژه نامه چاپ کرده است امروز با نام ادب نامه، اولین شماره اش را اختصاص داده اند به مرحوم هوشنگ گلشیری، متن را می توانید از اینجا دریافت کنید

http://www.sharghnewspaper.com/840503/html/v1.htm

متن را حدود چهار صبح از اینترنت گرفتم و عصر مازی زنگ زد که شرق را دیده ای؟ گفتم گرفته ام از اینترنت و گفت کاغذی اش چیز دیگری است، رفتم شرق را گرفتم و شماره ی جدید چشم انداز ایران که در آمده، در 176 صفحه به 1000 تومان، مقاله های مختلفی دارد که ارزش خواندن دارند، مخصوصا یک گزارش از یکی از دفاتر وزارت خارجه ی امریکا در مورد ایران را ترجمه کرده اند که چیزی حدود 35 صفحه است، و یک مصاحبه با دکتر ابراهیم یزدی در مورد وقایع سال 60 که شروع سرکوب های دهه ی 60 در ایران بود، سرمقاله ی لطف الله میثمی هم خواندنی می نماید، اگر دوست دارید یک سری به دکه های روزنامه فروشی بزنید، فکر می کنم تا چند روز دیگر مجله روی اینترنت هم بیاید، اگر دوست دارید سرچ کنید، آدرس سایت مجله را نمی دانم

سودارو
2005-07-26
یک و دو دقیقه ی شب