December 09, 2006

سرکار خانوم آندریا لوی، ادبیات مهاجرت و نژاد پرستی


معرفی

Andrea Levy

Winner of:
The Whitbread Book of the Year
The Orange Prize for Fiction 2004


Novels:

Every Light in the House Burnin’
Never Far from Nowhere
Fruit of the Lemon
Small Island


یکم – دو هزار و چهار سال شانس آندریا لوی بود: جایزه ی بسیار معتبر آرنج را از آن خود کرد – برای کتاب جزیره ی کوچک. و بلافاصله چشم ها را به خود خیره ساخت: خانومی از والدینی جامائیکایی که در لندن زندگی و کار می کند و درباره ی کشور هایش – انگلستان، جامائیکا و مردمان و زندگی و عادات شان می نویسد. سه کتاب دیگرش به صورت جلد شومیز منتشر شدند – در غرب این یعنی تیراژ بالای صد هزار نسخه – و او تبدیل به یکی از ستاره های ادبیات روز جهان شد

دوم – جزیره ی کوچک را در اولین روز های آخرین امتحانات دانشگاه بلعیدم – تیر ماه، کتاب پانصد و خورده ای صفحه ای که دیوانه وار زیبا بود، وحشتناک تاثیر گذار بود، تا عمق وجود آدم نفوذ می کرد. وقتی کتاب را می بستم این تاسف درونم بود که به خاطر اینکه سکس از پایه های اصلی رمان است و حذف آن در سانسور کتاب لطمه ی زیادی به وجود آن می زند – بدون نادیده گرفتن این موضوع که به خاطر استفاده از لهجه های مختلف در کتاب، تقریبا غیر قابل ترجمه است – نمی توان کتاب را به خواننده ی فارسی رساند

مهر ماه امسال کتاب سال 1999 این خانوم، میوه ی لیمو را خواندم. رمانی ساده تر و جوان پسندانه تر – تینیجری – و البته زیبا، هر چند نه به زیبایی جزیره ی کوچک. کتاب را برای ترجمه توصیه به تهران نکردم، گفتم خوب است، اما کتاب های خوب تر از این زیاد داریم که هنوز مانده اند

سوم – آندریا لوی در همان ژانری کار می کند که ما به آن می گوییم: ادبیات مهاجرت. مشهور ترین کتاب های ادبیات مهاجرت در سال های اخیر، یکی فریدون سه پسر داشت عباس معروفی است و دیگری همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها اثر محمد رضا قاسمی. ولی یک تفاوت بین کار کسانی چون معروفی و قاسمی با کار آندریا لوی وجود دارد: دو نویسنده ی ایرانی ایران را ترک کرده اند و در برلن و پاریس زندگی می کنند. آن ها به زبان فارسی برای خواننده ی فارسی زبان می نویسند. مخاطب آن ها حدود سه هزار کیلومتر با آن ها فاصله دارد – البته اگر ایرانی های مقیم اروپا را نادیده بگیریم. آندریا لوی در انگلستان متولد شده است، آن جا زندگی و کار می کند. کتاب هایش را به زبان انگلیسی می نویسد و خواننده های اصلی اش دور و بر او هستند. حالا گناه از او نیست که آن قدر مشهور شده است که کتاب هایش در سرتاسر جهان خوانده می شوند

چهارم – چرا نوشته های لوی جذاب است؟ اولین دلیل را باید در نثر درخشان او دانست، بخصوص در کتاب جزیره ی کوچک که خود یک شاهکار ادبی است – یعنی اگر رمان را کنار بگذاریم، نثر آن به تنهایی می تواند بدرخشد. دومین دلیل را باید در درک لوی از جامعه شناسی و انسان شناسی دانست: او می داند دارد درباره ی چه می نویسد. او مردمان کشور هایش را درک کرده است: او جهان را لمس کرده است. داستان های او غیر عادی نیستند: موضوعاتی هستند که برای همه آشنا هستند. سومین دلیل در خود داستان است: او استاد نوشتن است، روایت هایش چنان جذاب هستند که نتوانی آن ها را کنار بگذاری. جزیره ی کوچک تا عمق وجود آدم فرو می رود: این موضوع را از ته دل می گویم

پنجم – خواننده ی ادبیات عادت کرده است تا اسم نژاد پرستی آمد برود سراغ جنوب آمریکا و از کلبه ی عمو تم تا ویلیام فالکنر تا دیگر رفقا را به یاد بیاورد. آندریا لوی نوشته هایش را می گذارد رو به رویت تا بتوانی ببینی نژاد پرستی مردمان انگلستان با دو رگه های نه چندان سیاه جامائیکایی چگونه است. نژاد پرستی یکی از اصلی ترین بخش های نوشته های لوی است. نژاد پرستی به زیبا ترین شکل در کتاب های لوی نشان داده می شوند. در کتاب جزیره ی کوچک نشان مان می دهد که فاجعه در میانه ی قرن بیستم چگونه بود. در میوه لیمو ما را به اواخر قرن می برد که یک دو رگه می تواند در بی بی سی کار کند و میان سفید پوستان زندگی کند و با آن ها باشد: ولی هنوز نژاد پرستی وجود دارد: آندریا لوی آن را نشان تان می دهد: فقط کافی است کتاب را تا به انتها بخوانید

ششم – عنصر فرهنگ مسئله ی مهمی در ادبیات آمریکای جنوبی – برای من آمریکای جنوبی از مرز آمریکا و مکزیک شروع می شود و تا قطب جنوب پایین می رود. کار ندارم که جغرافیا می گوید که این آمریکای مرکزی یا کشور های حوزه ی دریای کارائیب هستند – بشمار می رود. فرهنگ در کتاب های لوی به خوبی نشان داده شده اند. مخصوصا در میوه ی لیمو که مملو از فرهنگ مردمان جامائیکا است: شیرین و خوشمزه و دوست داشتنی، هر چند تلخ و غمگین و پر از دلمشغولی ها

هفتم – کاش ایران هم آندریا لوی ش را پیدا کند. رمان های ایرانی را که می خوانم این احساس درونم همیشه هست که نویسنده دارد از دور ایران و ایرانی ها را نگاه می کند. نویسنده عمدا یک دیوار من روشنفکر هستم دور خودش می کشد و جامعه را از بالا می نگرد. لوی هیچ ادعای ندارد. همین جوری می نویسد و چه خوب می نویسد. توی زندگی آدم ها می رود و از کنار شان حرف می زند و از درون شان. نمی گذارد خودش دور بیافتد. این چیزی است که او را موفق می کند: آندریا لوی خودش رمان هایش است. دور از آن ها نیست. آندریا لوی زنده است

سید مصطفی رضیئی – سودارو
2006-12-08
یازده و شش دقیقه ی صبح

امروز بهک رویین تن مهمان وبلاگ انگلیسی من است

http://soodarooinlove.blogspot.com

پست مدرن می شوم. قشنگ بود. دلم گرفت

http://hamzaaad.blogspot.com/2006/12/blog-post.html