October 07, 2006

خداحافظ سودارو، سلام سودارو


یک بار دوستی به طعنه گفت که تو هی تغییر می کنی، هیچ وقت ثابت نیستی
من هم گفتم که خوب من تغییر پیدا کردن را دوست دارم. گفتم توی این تغییر ها است که چیز یاد می گیرم
حالا
خوب، این هفتصدمین باری است که وارد بلاگر می شوم تا هفتصدمین پست وبلاگم را آپ لود کنم. خوب، فکر می کنم سودارو فرق کرده است. یعنی بعد از دو سال و خورده ای نوشتن، بعد از گذاشتن بیش از هزار و پانصد صفحه متن در این صفحه، فکر می کنم که به فرق کردن هایم عادت هم کرده باشید

واقعیت را بگویم، چند هفته ای روی بستن وبلاگ فکر کردم، ولی دیدم آنقدر عادت کرده ام به سودارو که نمی توانم کنارش بگذارم. فکر کردم که دات کام شوم یا اینکه توی یک وبلاگ گروهی عضو شوم، ملکوت یا دبش، ولی باز هم دیدم که نمی توانم، دلم می خواست سودارو همین شکلی که هست بماند

می گذارم سودارو همین شکلی که هست بماند. مثل همیشه وارد بلاگر می شوم، می زنم صفحه ی جدید و پست ها را کپی پیست می کنم. مثل همیشه اولین خواننده ی وبلاگ خودم هستم و بعد
. . .

ولی سودارو عوض شده است. یعنی، خوب دیده اید که چقدر کمتر می نویسم. دیگر سرم شلوغ است یک عادت همیشگی است. ولی واقعیت این نیست که سرم شلوغ است، واقعیت این است که تمرکزم کامل روی رمانم است و روی ترجمه هایم

کمتر خواهم نوشت. و شاید کمتر از آن چیزی که الان هست. همه چیز بستگی دارد به روز هایی که خواهند آمد. هفت برنامه ی مختلف دارم که باید به همه شان برسم و وبلاگ فقط یکی از آن ها است و هر هفت برنامه بیش از اندازه مهم هستند که بشود چیزی از یکی شان کم کرد و روی دیگری گذاشت

مسئله اصلی برایم نوشتن است و خواهم نوشت. ولی نه فقط در وبلاگ، چیز های دیگری هم هستند
. . .

نوشته هایم هم یک کم عوض خواهند شد. احتمالا هر چند وقت یک بار یک پست جدی ادبیات روی وبلاگ بگذارم. احتمالا دیگر کمتر از زندگی شخصی ام خواهید خواند. تقریبا هیچ وقت دیگر توی این وبلاگ چیزی در مورد سیاست نخواهید خواند. هنوز دقیق برنامه های آینده وبلاگ را توی ذهنم مرتب نکرده ام، فقط می دانم که دیگر سودارو نمی تواند آن سودارو ی قدیم باشد، شاید چون من دیگر مثل قبل ها آنقدر غمگین نیستم، یعنی شاد هم نیستم، جایی میانه ی این دو در یک سکون نشسته ام و دارم زندگی ام را می کنم و

و روز ها می گذرند یا به قول رابرت فراست

And miles to go before I sleep,

And miles to go before I sleep.


سودارو
2006-10-06
هشت و چهار دقیقه ی شب