March 03, 2007

شب خوش و موفق باشی


هوا سرد شده بود، از خواب که پریدم فکر کردم چقدر سردم است. پاشدم و مامان و بابا می خندیدند، برف باریده بود، نه مثل برف های که این ده ساله ی اخیر، کم حجم و آبکی و بی خودی: یک برف واقعی، چهل سانت روی زمین پر شده بود و همه جا سفید بود. خندیدم: مشهد یک روز را منگ را گذراند، حمل و نقل به صورت کامل مختل شد. بیشتر آدم ها توی خانه های شان ماندند و تلفنی به هم می گفتیم چقدر برف خوبی است، می گفتیم سال ها است، سال ها است این جوری برف نیامده بود

برف ها همه جا هستند: روی زمین. بین درخت ها، بالای ماشین ها، کنار خیابان: زندگی سرد شده است

چهار روز برف روی زمین است. تا وقتی که باران بارید، وقتی که آنقدر باران تند بارید که برف ها پاک شدند و آب شدند و با باران ها رفتند یک جای دیگر

. . .

رولان بارت تاکید می کند، چیزی به نام مولف وجود ندارد. می گوید شخص مولف داریم، ولی این آدم هیچ کار مهمی انجام نمی دهد. نویسنده چیزی که متن است، ولی مفهوم و وجود خارجی ندارد را در رابطه های فرهنگی – زبانی منتقل می کند، کاری نمی کند که. رولان بارت در ادامه می گوید، چیزی به نام کنکور ارشد وجود ندارد. این یک توهم ذهنی است که مسئولان سازمان سنجش بوجود آورده اند که در کنکور قرار است سوال های درسی پرسیده شود. کنکور قرار است فقط یک توهم باشد

. . .

سوال اول: متیو آرنولد از این شعرش به این دلیل خوشش نمی آمده، اسم چهار تا شعر
سوال: یک آدمی در مورد سفر یک خانواده به ایرلند و اسکاتلند رمانی نوشته است، اسم چهار رمان از چهار نویسنده از نویسندگان اولیه رمان
سوال: توی رمان های دیکنز، کدام شخصیت با این ویژگی وجود دارد. نام چهار رمان کت و کلفت دیکنز و اسم یک شخصیت نه چندان مهم از هر رمان
سوال: در کدام نمایشنامه ی شکسپیر، یک شخصیت به شکل یک آدم دیگر به صحنه می آید، اسم چهار نمایش
سوال: ویرجینیا وولف به گلداسمیت و چند تا رمان نویس دیگر چه متلکی بار کرده بود، چهار تا اسم
سوال: شخصیت های رمان آدم بید ِ جورج الیوت کی هستند؟ ده تا اسم در چهار گزینه

. . .

پنجاه و سه سوال از هشتاد سوال تخصصی گروه زبان و ادبیات انگلیسی در کنکور ارشد سال هشتاد و شش همین شکلی است که دیدید

هیچ سوالی از نقد ادبی بعد از دهه ی هزار و نهصد و پنجاه نیامده بود

. . .

باران
باران
باران
. . .

مثل خل ها شلوار سفید پوشیده بودم و چتر باز نشده در دست توی خیابان ها راه رفتیم. راه رفتیم. و حرف
حرف
حرف
آن قدر خوب بود که برگشتم خانه خوابم برد. بعد از ظهر هر چه سعی می کردم خوابم نمی برد، رفتم دوش گرفتم و نشستم به موسیقی گوش کردن

می دانی، دلم می سوزد. برای ادبیات دلم می سوزد. مباحث درسی ما از یونان باستان تا سال دهه ی اول قرن بیست و یک را شامل می شود، بیست و پنج قرن همه چیز، از تاریخ ادبیات، مکتب های ادبی، نقد ادبی، واژگان و اصطلاحات ادبی، شعر ها، نمایشنامه ها، رمان ها، داستان ها، مقاله ها، ماجرا ها، هر چیزی در این بیست و پنج قرن هست

می خواهند سوال ها سخت و چرت باشد، که چهار پنج هزار شرکت کننده ی گروه ادبیات، ازشان همین جوری حذف بشود تا بتوانند به آن عدد مزخرف شصت و پنج نفر مجاز برای انتخاب رشته، نوزده نفر قبولی روزانه، شش نفر قبولی شبانه برسد

می شود سوال ها را چنان قوی طرح کرد که هم استاندارد باشد و هم فقط کسی که خوانده باشد بتواند جواب بدهد. مثل خواندن و درک مطلب – ریدینگ – زمان عمومی امتحان دیروز، متن هایی در مورد اگزیستیالیسم، مدرنیسم و پست مدرنیسم و زبان شناسی یونان باستان قوی بودند. هر کسی از عهده شان بر نمی آمد. سوال های شان استاندارد بودند. ولی سوال های تخصصی چه؟

پنجاه و سه سوال مرتبط با خواندن یک اثر. نه اثری مهم، آثار مهم را چون همه می دانند در کنکور نمی آورند. آثار جنبی، اسم های بی ربط، چیز های بی خودی

آدم دلش می سوزد

همین می شود که وقتی فوق لیسانس های ادبیات فارغ تحصیل می شوند، کلی چیز می دانند، ولی نمی توانند آن ها را انتقال بدهند، چون فقط در چهارچوب حفظی کار کرده اند، نه مفهومی، خوب، چیزی که نمی دانند و یاد نگرفته اند را چگونه انتقال بدهند؟

برای کنکور خودم را نکشتم. روزی سه تا شش ساعت درس خواندن به کسی صدمه نمی زد. با ویرایش های دو هزار و پنج کتاب های کنکور کلی چیز های جدید یاد گرفتم. مهم نیست این امتحان را قبول بشوم یا نه، اهمیتی ندارد، آخر سر اش مگر چه فرقی می کند؟

. . .

باران خوب بود. چتر را بالاخره باز کردیم، زیرش راه رفتیم و راه رفتیم و حرف زدیم
از شعر، ادبیات، زندگی
خواب خوب بود
این که کنکور نداری خوب است
این که وقت داری لیست کار های عقب مانده را انجام بدهی خوب است

همه چیز خوب است

رولان بارت راست می گوید، بیخودی خود مان را برای چیز هایی اذیت می کنیم که وجود ندارد. مثل همان مسئله ی مولف، حقیقت، متن – کتاب – و چیز های دیگر، همه چیز فقط رابطه های زبانشناسی است. رابطه هایی که آخر سر هم چندان اهمیتی ندارد، چون خواننده همان کاری را خواهد کرد که دلش می خواهد، به هیچ کسی هم ربطی ندارد

سودارو
2007-03-03
شش و سی و سه دقیقه ی صبح