May 13, 2005

چرخ می زنم و چشم هایت طوری است انگار که چیزی بوده است در دور دست ها، در مکان های نا محدود که من نمی دانم. چرخ می زنم و چشم هایم را باز می کنم و غلت می زنم و نگاه می کنم آمده ای اینجا سورئال و داری حرف می زنی و سی دی های رویا بین ها – دریمرز – را می گذاری روی میز. می نشینم و نگاه می کنم و چرخ می خورم و سکوت
سکوت
سکوت
و انگشت های کوچکت را میان دستم می گیرم برای یک لحظه، فکر می کنم به شکل دستت خانوم،برای یک لحظه می بوسم شان، برای فقط یک لحظه خم می شوم و موهایت را می بوسم و می دوم و می دوم و می دوم، تمام موهای سیاه ت میان ذهنم می پیچیند و دلم می خواهد نفس هایم میان نفس های ت باشد

برای همیشه

و تو می خندی و می گذاری وقتی نشسته ای من آرام دستت را میان دستم بگیرم و فکر کنم این سکوت لعنتی را چقدر دوست دارم. این سکوت را که نمی گذارد حرف بزنم، که نمی گذارد برای تو باشم

که نمی گذارد شعر بنویسم. هیچ خطی را

چنان آشفته ام که فریاد هم نمی تواند هیچ چیز باشد برایم

و راک گوش می کنم و می خندم
می خندم و راک گوش می کنم و پاپ ِ تند و چشم هایم را می بندم و

می خندم و دوربین را برای روز ِ سوم می آورم دانشگاه و این بار عکس می گیرم، از استاد ها، از دوستان، و تو . . . نمی گذاری. دوربین میان دست هایم می خشکد

نفسم را حبس می کنم و یک لحظه نگاه می کنم بیرون توی راهرو را. یک لحظه چشم هایم را می بندم و نفس هایم را حبس می کنم و فکر می کنم همه ی ما، همه ی ما رویا بین های کوچک . . . و دلم می خواهد فقط بنشینم و گریه کنم و به هیچ چیز فکر نکنم، فقط ایزابل باشد و تئو و پسرک آمریکایی و پاریس باشد و دهه ی شصت و برتولوچی باشد و من که نشسته ام و در سال دو هزار و پنجمین نگاه می کنم بر سکوت و هیاهو و لذت و زندگی و چقدر دلم می خواهد مست کنم و تلو تلو بخورم میان خیابان و عریان چرخ بزنم میان همه ی تاریکی، میان همه ی تاریکی و فقط چند شمع روشن و من عریان، مثل همه ی زندگی عریان، مثل ایزابل، تئو، مثل همه عریان و چشم هایم را ببندم

بدوم میان خیابان و فریاد بزنم
فریاد بزنم
فریاد

نفسم را حبس می کنم و برای یک لحظه میان لبان صورتی ات را می بوسم. عصبانی می شوی و می گویی دیوانه و من نفسم را حبس می کنم و فکر می کنم چرا گریه نمی کنم؟ من چرا گریه نمی کنم؟

و به هم نام ت که فکر می کنم دلم می گیرد که چه راحت با هر فیلمی که برایش می برم اشک می ریزد

فکر می کنم. من فقط دارم فکر می کنم. فقط دارم فکر می کنم

من فقط دارم فکر می کنم و چرخ می خورم و تو نشسته ای، آرام، ساکن، میان یک صندلی آبی رنگ و آرام داری شعری زمزمه می کنی و من
.
.
.


* * * *

این آهنگ را خیلی دوست دارم. بهک برایم در تهران رایتش زد. اینجا که آمده ام سورئال یک کاست کامل از این گروه را داشت. این آهنگ ش از همه بهتر است

There is another world inside of me that human never see
There is secrets in this laugh that I cannot hide
Somewhere in this darkness
There is a light
That I cannot find
Maybe it's too far a way
Maybe I am just blind
Blind
Blind

Maybe I am blind


When I am gone – 3 Doors Down



سودارو
2005-05-13
یک و نه دقیقه ی شب

من مسنجرم مشکل دارد. اگر با من کاری دارید لطفا یا میل بزنید یا در اورکات یادداشت بگذارید. هر دو را هر وقت آن شوم می خوانم. ممنون

میل من

mostafaraziee@yahoo.com