September 13, 2004

نسیم سردی می وزد از میان پنجره و ذهن را با خود می برد جایی میان خواستی برای آرامش. شب است و من سرم درد می کند، نشسته بودیم در پارک خیابان راهنمایی و بستنی خوردیم و من خسته بودم و باد می وزید و چقدر دلم می خواست بخوابم و . . . و آمدم خانه سرم درد می کرد

دو ساعتی خوابیدم، ولی این قدر سر و صدا در خانه بود که ده باری بیدار شدم و آخرش آمدم بیرون و دیدم می خواهند شام بخورند

از صبح بیرون بودم و از این سمت به آن سمت و مشهد ِ آخر تابستان، شلوغ، با خیابان هایی که در آن تاکسی به زحمت گیر می آید و . . . و گوته زنگ زد که برویم و سربازهای جمعه را ببینیم، سینما آفریقا، رفتیم و در سالن تاریک به تماشای آخرین فیلم مسعود خان کیمیایی نشستیم

فیلمنامه و داستان شاهکاری دارد، هر چه فیلم نامه مهمان مامان مشکل داشت و اصلا سر و ته اش معلوم نبود این یکی خوب پرورده شده بود،ولی خوب، بغل دستی ام فیلم را در جشنواره دیده بود و هر جا سانسور می شد سریع می گفت، فیلم حدود ده تا بیست دقیقه اش سانسور شده است – می دانید که اول توقیف شد و بعد با حذف های اجباری از توقیف در آمد – و به جز این یک سری مشکل های ظاهرا کوچک که تاثیری عمیق در فیلم می گذارند هم داشت، مثلا چیزی حدود نیم ساعت چهار تا آدم می نشینند توی حیاط و بهرام رادان می رود که خواهرش نقره برایش داستان اینکه چرا معتاد شده را تعریف کند و نیم ساعت از فیلم همین طوری می رود، یعنی چهار تا هنرپیشه همین طور نشسته اند و فقط بهرام رادان است که کمی نقش دارد، خوب، این یک اشتباه محض است، یعنی بعد از نیم ساعت که محمد رضا فروتن شروع کرد به حرف زدن من گفتم که این هنوز زنده است؟ ولی فیلم، فیلم قشنگی است، هر چند از فیلم های سانسور شده متنفرم، ولی این فیلم ارزش دیدن دارد

عنوان بندی اول فیلم را هم ظاهرا عباس کیارستمی ساخته است که یک جورایی شده بود آشپز که دو تا شد و از این جور حرف های ناز

* * * *

روز شادی داشتم و خسته ام. تنها موضوع ناراحت کننده امروز این بود که خبر دار شدم رونالد مقاله مجله آکادمیا را کامل کرده و با میل فرستاده و به دست سورئال نرسیده و آن ها هم دیروز صفحه بندی را کامل کرده اند و تمام

یعنی چند ساعت کار باد هوا

این موضوعات کمی آزار دهنده اند، که کار را انجام دهی و به خاطر بیخود بودن یاهو کارت راه نیافتد – شاید هم جی میل مشکل دارد، من هم برای بار اول میل م نرسیده بود، ولی من و سورئال از طریق مسنجر با هم مرتبت ایم که رونالد نیست

همین حرف ها و عید تان هم مبارک
خوش باشید و شنگول و از این روزهای آخری تابستان هم لذت ببرید، روزهای که آدم یک کم خمار است و از یک طرف شوق ترم جدید و از یک طرف تابستان که دیگر نیست و باید برنامه ات را برنامه کلاس ها و درس تنظیم کنی
همین دیگه

فرشته بال دار خال خالی هم فریدون سه پسر داشت را پسندید، یادم رفته بود بگویم، در لینک های این صفحه نام عباس معروفی را هم می بینید که اگر وارد وب لاگش بشوید لینک کتاب فریدون سه پسر داشت را خواهید دید که می توانید پی دی اف با اچ تی ام ال بگیرید – من کلمات انگلیسی نمی نویسم چون دو زبانی وب لاگ قاطی می کند و آن یک باری هم که کردم و هنوز در آرشیو دست نخورده هست خط قاطی پاتی است و باید کشف رمز شود، ببخشید، تکنولوژی هنوز آن قدر ها هم پیشرفت نکرده

سودارو
بیست و چهار دقیقه بامداد
2004-09-13