September 01, 2004

جنگ برای حیات. برای نفس کشیدن، زنده ماندن و حضور داشتن.از زندگی گریخیتم و حالا، حالا نوبت به دانشگاه رسیده است، تنها واقعیت لحظه هایی که می گذرند. دانشگاه فردوسی دارد طرحی را اجرا می کند که بر اساس آن اساتید دانشگاه می توانند به صورت داوطلبانه تمام وقت بشوند و از مزایای آن مثل دو برابر شدن حقوق استفاده کنند. این طرح ضربه بزرگی به دانشگاه های غیر انتفاعی مثل خیام می زند. در درجه اول رشته ریاضی که تمام اساتید آن وابسطه به فردوسی هستند و بعد زبان. البته معماری ها زیاد ضرری عایدشان نمی شود. نمی دانم چه کسانی تا به حال به این طرح پیوسته اند – که البته حق شان است و من اگر خودم هم بودم این برنامه را قبول می کردم – ولی نگران آینده درسی خودم هستم

تا چه شود و خدا چه خواهد

* * * *

یک کم دارم سعی می کنم برنامه موسیقی ام را گسترش دهم. از بنان و شجریان تا پینک فلوید. الان دارم سعی می کنم از پینک فلوید چیزی بفهمم. امروز دو سی دی شامل بیست و یک آلبوم پینک فلوید را خریدم و یک جورایی بعضی از آهنگ هاش جذاب به نظر می رسد. البته الان یک کم بیشتر از پنج دقیقه است دارم گوش می کنم

ذهنم خسته است. از کتاب مقدس تا شماره دوم آگوست نیویورکر و متن انگلیسی ناطوردشت جی دی سلینجر و داستان کوتاهی از گراهام گرین و واژگان و اصطلاحات ادبی و چیزهای دیگر رو به رویم گسترده شده اند، و نمی دانم دارم چه می کنم، آشفته، حافظ زل هز بار باز می کنم فریادهایی می زند و شعر را می خوانم و سعی می کنم نفهمم چه می گوید
و
...

* * * *

اول تابستان قرار بود، یعنی خود سورئالیست این طور گفت که می خواهد سیستم کامنت گذاری این وب لاگ را عوض کند، و الان به نیمه شهریور نزدیک می شویم و هنوز خبری نیست. این برای آن ها که می گویند دیوانه می شوند تا بتوانند یک کامنت اینجا بگذارند – وب لاگ بچه تهرون ندیدید که من می خواستم اینترنت را پرت کنم وسط کوچه از بس مزخرف بود کامنت گذاریش- حالا هم خود آقای سورئالیست می دانند در مورد وب لاگ. چون من بشخصه هیچ اطلاعاتی در مورد طراحی وب لاگ ندارم

همین
سودی
سی و سه دقیقه صبح
2004-09-01
با صدای پینک فلوید
The Wall