August 29, 2004

دیروز این جا نبودم. امروز هم نمی خواستم باشم. از اول تابستان دارم سعی می کنم برنامه ای را که برای درس ها دارم دنبال کنم. تا همین الان هم یک کتاب در مورد ادبیات انگلستان، بیست داستان کوتاه، پنج نمایشنامه و بیش از پنجاه شعر با دیگر چیزهایی که خوانده ام هست، چیزی حدود هزار صفحه متن به زبان انگلیسی، ولی پریشب که نشستم و دوباره حساب کتاب کردم دیدم که اگر تا آخر شهریور 1280 صفحه دیگر را – حدودا – بخوانم تازه می شود یک نفس راحت کشید و رفت پیش استاد که من به برنامه شما عمل کردم

برای همین من دیگر احتمال دنبال کردن برنامه منظم نوشتن را ندارم. چون نمی خواهم به اینترنت هر روز بیایم. همین. سعی می کنم خیلی دنباله دار از دنیا محو نشوم. ولی فعلا و تا دو سال دیگر کنکور فوق لیسانس برایم مهم تر از چیزهای دیگر است و برای ادبیات انگلیسی این خواست یعنی یک رقابت خیلی تنگاتنگ با بیش از شش هزار نفر – تخمینی – برای سی و سه صندلی در پنج دانشگاه در تهران و شیراز. و بیش از 15000 صفحه متن به زبان اصیل و شیوا و روان انگلیسی

من را خواهید بخشید. ترم هم که شروع شود نور علا نور خواهد شد. دوست دارم تا شروع ترم کمی بیشتر نفس بکشم. و ترم همه برنامه ها را از دانشجویان می گیرد

پس فعلا تا بعد، نمی دانم کدام بعد
سودارو
2004-08-29
شش و بیست و پنج صبح