August 25, 2004

هنوز کابوس ها ترکم نمی کنند. تمام دیشب یک خواب به هم ریخته و عصبی می دیدم. البته شامل لحظه های زیبایی هم بود. از خواب فقط یک امتحان ورودی برای چیزی یا جایی که نمی دانم یادم هست و یک سری درد سر که آن جا بود. و بعد هم از اینکه ازدواج کرده بودم و با همسرم مشکل داشتم و ... دیگر یادم نیست. فقط می دانم مثل کابوس بود: یک کابوس آرام

دیروز نصف کتابفروشی های معتبر مشهد را گشتم و فهمیدم که متن انگلیسی کتاب مقدس در بازار نیست و فارسی اش هم ممنوع و خدا تومان ارزش. آمدم خانه مثل بچه آدم نشستم و بخش اولش را پرینت زدم

عصر هم مثل آدم های خل و چل با یک کیس زیر بغل رفتم خانه آبجی و نشستم به ویندوز یکی از رفقا را عوض کردن – برای اولین بار در عمرم – و در وقت های آزاد هم نیویورکر خواندن. از برگشتم قدم زدن طولانی صبحگاهی شماره بیست و شش جولای نیویورکر رو که این قدر در موردش شنیده بودم را خریدم و فهمیدم این هفته نامه چاپ نیویورک یک جورایی دیفانه و خفن و تمام این جور حرف ها است. صفحه بندی توپ و مطالب ارزشمند – به جز اخبار تئاتر ها، کلوپ ها، سینماها و نمی دانم هر جایی که ملت هنرمند تو نیویورک می روند علافی هنری، آن قسمتش جالب نبود، یعنی برای من که تو مشهد نشستم کسل کننده بود. ولی بعد خدا شد. جمله بندی ها را باید ببینید. بعضی هاش آدم را خل می کند در بست. این را در نقد یک فیلم به عنوان نمونه بخوانید

But Ferrell and his old “Saturday Night Live” buddy Adam McKay (who directed) don’t seem to have the shape of a movie – any movie – in their bones or even in their hopes.

The New Yorker – Page 23 – from the film notes – first column

من از این شماره نیویورکر فهمیدم که جان آپ دایک از عهد پارینه سنگی – اوایل قرن بیستم – همچنان در حال تولید نقد و شعر و داستان کوتاه و رمان می باشند – خدا را شکر - و در این شماره هم یک نقد دارد و در پاییز هم یک کتاب جدید بیرون می دهد. یک نقاشی هم از سامپه دوست داشتنی – نیکلا کوچولو را که می شناسید؟ - صفحه اولش گذاشته که فکر کردن به آن، ذهن آدم را پر از شادی می کند

کلی کار دارم و ذهنم دور و بر ملکه ویکتوریا می گرده و شعر های دوران ویکتوریا که روی دستم باد کردن. اگر امروز برسم و بروم مرخصشان کنم

Good Luke
Sody
2004-08-25
شش و یک دقیقه صبح
مشهد خواب آلو