August 04, 2004

اینجا همه نشسته اند به تماشای نیمه دوم وقت اضافه بازی فوتبال بین تیم های ملی ایران و چین. من تازه از یک خواب ناز بعد از ظهر بیدار شده ام و ترجیح می دهم نتیجه بازی را بعدا از یکی بشنوم. کلا من هر چند سال یک بار چند دقیقه فوتبال نگاه می کنم، حدودا زمان بازی های مقدماتی جام جهانی فرانسه چند تا بازی نگاه کردم – هیچ کدام را کامل نگاه نکردم، حوصله ام سر می رفت. بعد هم جام که شروع شد بازی ها برایم کسل کننده بود. بعد تا جام یوفای امسال هر چند ماه از یک بازی چند دقیقه فوتبال نگاه می کردم. جام یوفا را هم موقع شام خوردن و کمی بعد از آن نگاه کردم و نتایج را در روزنامه شرق می خواندم که چه کرده اند. کلا به قول هرماینی در هری پاتر، خوشبختی ام وابسته به گلی که در بازی کوییدیج (بازی فوتبال جادوگرها) می زنند، نیست

اینجوری راحت تر زندگی می کنم، کمی از فوتبال دور شوید تا مرا درک کنید

* * * *

گفت و شنودی با بورخس
BORGES ON WRITING
ویراستاران: نورمن توماس دی جووانی – دانیل هالپرن – فرانک مک شین
ترجمه: علی درویش
ویراستار ادبی: عبدالله کوثری
نشر نیما – مشهد – تابستان 1369 – سه هزار نسخه

* * * *

خورخه لویئس بورخس را اولین بار زمانی شناختم که تنها شماره از مجله ادبی کامیاب (شماره سوم) را پیدا کردم، ویژه نامه خورخه لوئیس بورخس بود. در زندگی نامه و نقدهای مجله یک چیز مشخص بود. اشاره به تاثیری که آقای بورخس در نویسندگان بعد از خود گذاشته است. این موضوع را نفهمیدم تا داستان ویرانه های مدور پیش رویم قرار گرفت. داستان را باید بخوانید، توضیحی درباره اش نمی دهم، فقط می گوییم که بیشتر کتاب های دنیا را بر اساس طرح داستان ویرانه های مدور می شود تفسیر کرد

کتاب گفت و شنودی با بورخس (قصه – شعر – ترجمه) را از لابه لای کتاب هایی که در جمعه بازار کتاب مشهد فروخته می شد پیدا کردم و از دیروز تا امروز ظهر را با آن گذراندم. کتاب زیبایی است. آقای بورخس به دانشگاه کلمبیا واقع در نیویورک رفته است تا در جلسات دانشجویان فوق لیسانس ادبیات این دانشگاه شرکت کند. جلسات به صورت نیمه خوصصی و فقط با حضور دانشجوهای گزینش شده انجام شده است ( در آن سوی آب ها گزینش بر اساس فعالیت های علمی و عملی انجام می شود) یک جلسه برای شعر، یکی برای داستان و دیگری برای ترجمه و در هر کدام یکی و یا بیشتر از آثار بورخس نقد شده و بحث بر اساس آن دنبال شده. کتاب جالبی بود، به خصوص که از آوردن واژگان اصلی در ترجمه خودداری نشده بود و دو ترجمه انگلیسی یک شعر بورخس که در کتاب صحبتش شده بود هم در آخر کتاب آمده بود

خوشم آمد از بورخس، مردی که عجله ندارد و می گذارد همه چیزی با سرعتی که خودش می خواهد در زمان – که بورخس وجودش را قبول ندارد – پیش رود. این نکته مهمی است، بگذاری همه چیز در جای خودش بزرگ شود، مثل قوام آمدن غذاست، وقتی کامل باشد واقعا خوشمزه می شود

کتاب پر از مباحثی است که می شود درباره آن نوشت. یکی از جالب ترین آن ها در صفحه 48 کتاب آورده شده است. جایی که بورخس بعد از مثال هایی که در مورد گردن زدن به عنوان یک رسم قدیمی جنگ های امریکای جنوبی حرف می زند ( و معتقد است از صندلی الکتریکی راحت تر است) می گوید که با مطالعه ای که بر زندگی گذشتگانش داشته می تواند بگوید زندگی آرامی دارد. شاید خیلی آرام

این نظرش مرا گرفت، راست می گوید، زندگی ما نسبت به گذشتگانمان خیلی آرام تر است. فکرش را بکنید بزرگترین مشکل من الان این است که یک وقتی پیدا کنم که بتوانم یک دی وی دی را در خانه ببینیم، ولی این آرامش ... چگونه بگویم، این سکون مسخره است. می دانید، آدم های ساکن امروزی از درون خرد شده اند. و این فرو افتاداگی چقدر بد تر از جنگ ها و آشوب ها و قحطی های گذشته است

بگذریم

امروز صبح رفته بودم نانوایی و فکر می کردم یک سورئال با موی تراشیده چی می شه
ها ها ها

سودارو
2004-08-03
هشت و یازده دقیقه
غروب آفتاب