October 29, 2004

دیروز فرشته داشت از برنامه ی سفارت افغانستان در مشهد حرف می زد که مرتب برگزار می شود و در آن شب شعری برگزار می شود و فرشته مشتری دائم آن است. داشت می گفت که یک ساعتی بعد باید آن جا باشد، من گفتم به کنسول از طرف من تبریک بگوید برای برگزاری انتخابات افغانستان، یک کم غرغر کرد که انتخابات که هزار سال پیش بود و الان چه وقت تبریک گفتن است

واقعیت را بگویم از ابتدای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان من می خواستم متنی بنویسم به تبریک اولین انتخابات، گفتم باشد تا نتایج اعلام شود، دو سه روزی پیش صفحه اول شرق عکس آقای کرزای آمد و نتایج هم مشخص شده بود، فقط من بودم و وقت محدودم و حافظه کج خلق ِ فراموشکار

می گویند انتخابات مشکل داشته است – چیزهایی از مخصوصا تلویزیون ایران شنیده ام که راستش را بخواهید خودم نگاه نمی کنم و بیشتر در مقاله ای از آقای بهنود عزیز و بی بی سی خوانده ام- که من هم عصبانی می گویم که خوب چی؟ بیست و پنج سال است که این سرزمین دستخوش یک جنگ طولانی بوده که همه چیزی را در خودش نابود کرده، در کشوری که هنوز راه های اولیه ی مناسبی در تمام کشور ندارد چه می خواهند؟ حالا اگر در بخش هایی هم تقلب شده که شده، مگر انتخابات در ناف سوئد برگزار می شود، اینجا جایی است که برای اولین بار در دویست و پنجاه سال گذشته – تیتر روزنامه ای – یا به قولی برای اولین بار است که مردم این اهمیت را یافته اند که انتخاب کنند

خدا را شکر
خدا را شکر و تبریک به تمام مردم افغانستان
به امید روزی که بتوان افغانستانی زیبا دید، در صلح، آزادی و برابری

شعری است از حافظ
برای مردم افغانستان فال گرفته ام

دیدم به خواب ِ خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و، عاقبت
تدبیر ما به دست شراب ِ دو ساله بود
آن نافه مراد که می خواستیم ز ِ غیب
در چین ِ زلف ِ آن بت مشکین کلاله بود

هر کو نکاشت مهر و ز خوبان گلی نچید
در رهگذار باد، نگهبان ژاله بود

*

خون می خورم و لیک نه جای ِ شکایت است
روزی ِ ما، ز ِ خوان ِ کرم، این نواله بود
نالان و دادخواه به میخانه می روم
کانجا گشاد ِ کار ِ من از یک پیاله بود

*

بر طرف ِ گلشنم گذر افتاد وقت ِ صبح
آن دم کار مرغ ِ چمن آه و ناله بود
آتش فکنده در دل مرغان نسیم ِ باغ
زان داغ ِ سر به مهر که بر جان لاله بود
گل، بر جریده، گفته حافظ همی نوشت
هر بیت ِ آن قصیده، به از صد رساله بود

سودارو
2004-10-29
چهار و بیست و هفت دقیقه صبح