December 05, 2004



خلیج فارس، بخشی از زمین زیبامان که روزگاری به خاطر نفت اش چهره واقعی انسان را به خودش دید و در برابر هدیه ای که در دستان انسان نهاده بود مرگ و خون و آلودگی و زشتی را به چهره ی آبی خویش آورد

امروز شده است نقطه ای برای تجلی شدن دو گروه از انسان ها
انسان هایی که معتقد اند که این خلیج مال آن ها است و حق دارند اسمی رویش بنهند، فارس باشد یا عرب
و گروهی دیگر از نام ی که مال ِ دنیایی کوتاه است استفاده می کنند تا بتوانند کینه های بدوی خودشان را نشان دهند، ضد عرب می خواهد باشد با ضد فارس

روزی که نوبت به خود خلیج همیشه زیبا برسد چه فریاد خواهد زد از دست ِ انسان ِ پوچ ؟

* * * *

یکی از خاصیت های مهمی که کلاس های ادبیات برای من داشته است – مخصوصا کلاس های خانوم تائبی – این است که از من به عنوان یک انسان آگاه به ادبیات می خواهد که در برابر جامعه ام عکس العمل روان شناختی داشته باشم، یعنی که بتوانم از اتفاقاتی که رو در رویم می افتد نتیجه گیری کنم، یعنی یک ذهن فعال داشته باشم. این فرایند از من می خواهد به انسان ها و رفتارهایشان توجه کنم

یکی از مهم ترین منابعی که من در اختیار دارم اتوبوس است. من از اتوبوس برای رفت و آمد در شهر، مخصوصا برای رفتن به دانشگاه استفاده می کنم، یعنی هر بار که می خواهم به دانشگاه بروم و برگردم یک ساعت و خورده ای را در اتوبوس می گذرانم

آن هم در شلوغ ترین خطوط رفت و آمد مشهد، کلی آدم هر روز می بینم و از کنارشان رد می شوم

مدت ها است دارم می بینم و چند روزی است که شدت گرفته است رفتاری که رانندگان اتوبوس دارند، به بداخلاقی، بد رانندگی کردن، و عصبی بودن راننده ها فعلا کاری ندارم

مشکل من از آن روزی شروع شد که یک سری آیین نامه توسط شرکت اتوبوس رانی مشهد و حومه به کار گرفته شد، مثلا این که شهروندان بلیط اتوبوس را قبل از سوار شدن بدهند

این یک معضل شد، چون مرد ها بلیط را می دهند و سوار می شوند و زن ها باید بلیط بدهند و برگردند و سوار شوند؛ خوب همیشه این اتفاق نمی افتد، اتوبوس شلوغ است و می خواهند مطمئن باشند که می توانند زود تر سوار شوند، یا هر دلیل دیگر، راننده بی دلیل عجله دارد مثلا، بلیط نمی دهند و می خواهند موقع پیاده شدن بلیط بدهند

چند باری شده است که راننده از کسانی بلیط گرفته و چون مثلا دو نفر بلیط نداده اند، در بخش زنان را باز نکرده و راه افتاده رفته است

در درجه اول مطابق قانون کسی حق ندارد آزادی های افراد را حتا به حکم قانون محدود کند – مثلا مجبور شان کند حتما قبل از سوار شدن بلیط بدهند – و در درجه دوم شرکت اتوبوس رانی، با توجه به قانون اساسی که تصویب قوانین را فقط بر عهده مجلس شورای اسلامی گذشته است حق این را ندارد که آیین نامه خودش را به مردم تحمیل کند، حداکثر می تواند آن را به شهروندان پیشنهاد کند، و هر کسی که قبول نکرد حق بر خورد با او را ندارد – مثلا بلیط بگیرد و در اتوبوس را باز نکند
ولی حرف امروز من اتوبوس و اتوبوس رانی نیست

این یک مثال ساده است که هر هفته در مقابل من قرار می گیرد، و یک میلیون و خورده ای مسافر اتوبوس ِ هر روز ِ مشهد

این یک مثال ساده است از تحقیر کردن بخشی از جامعه است: زنان
این مثال بیشتر از آن که نشان دهنده این باشد که شرکت اتوبوس رانی قادر نیست خدمات خود را قبول قبول ارائه دهد نشان دهنده ی این است که یک راننده روانی – بیخودی فکر نکنید بیمار روانی حتما باید یک آدم با رو پوش سفید توی یک بیمارستان باشد، تقریبا بیشتر ما مردم ایران مشلات روانی داریم، مثلا کسی که قادر نیست با آدم های اطراف اش ارتباط بر قرار کند و فحش می دهد و ویراژ، درست است که هنوز مشکل اش حاد نشده، در شروع یک فرایند قرار دارد که بیماری روانی نام می گیرد – بیشتر نشان دهنده جامعه ای است که مشکل دارد

یعنی هنوز انسان ها را به خاطر انسان بودنشان قبول ندارد، آن ها را بر اساس ظاهر شان می شناسد، و بر اساس ظاهر و سنت ها و باور های غلط به آن ها امتیاز می دهد، بر این اساس زن ها را به خاطر زن بودن شان جنس دوم حساب می کند و به خودش این اجازه را می دهد که آن ها را تحقیر کند، در اتوبوس را برایشان باز نکند، و یا با وجود آن که اکثرا زن ها بیشتر از مردها از اتوبوس استفاده می کنند فقط یک سوم فضای اتوبوس را در اختیارشان قرار دهد

جامعه ای که اجازه می دهد به خاطر یک بلیط پنج سنتی ( سی تومانی) یک انسان تحقیر شود، واضح است که وقتی می شنود یک کودک را به خاطر دختر بودن ش کشته اند، یا اعدام کرده اند به خاطر روابط نامشروع ثابت نشده – دخترک نکائی مان – در حالی که در سن اعدام نبوده، و یا هر خبر دیگر که بشنوند ، چنین جامعه ای واضح است که هیچ عکس العمی در مقابل این اخبار از خود نشان ندهد، واضح است که این جامعه به زن به شکل یک جنس سکسی و موجودی برای خدمت نگاه کند

برای همین جامعه افسار گسیخته است که لازم است جنبشی برای حقوق زنان داشته باشیم، برای این که جامعه خودش را کنتر ل کند و بفهمد که نه مرد بودن و نه زن بودن هیچ امتیازی نیست وقتی هیچ کدامشان انسان نیستند، و وقتی انسان باشند هم امتیازی نیست چون یک انسان واقعی انسان بودنش را مهم تر از جنسیتش می داند

برای همین جامعه هست که من به فمینیست بودنم افتخار می کنم، برای این که دوست دارم یک روزی یک آدم باشم، که یک روزی ایران مال یک جامعه سالم باشد

* * * *

یک جوک بی ناموسی در وب لاگ انگلیسی گذاشته ام، اگر خواندید فکر کنید اگر دو مرد و یک زن ایرانی هم در این مجموعه بودند چه می شد؟ احتمالا زن را می کشتند که با خیال راحت بتوانند چای شان را بخورند

* * * *

Amshasepandan

قبل تر به یک وب لاگ را که از حقوق انسان ها به خاطر انسان بودن شان دفاع می کند لینک داده ام: وب لاگ زنانه ها، امروز می خواهم وب لاگ امشاسپندان را معرفی کنم، وب لاگ خانومی که در تهران دارد از زن بودن خودش دفاع می کند

سودارو
2004-12-05
چهار دقیقه صبح