December 24, 2004

لحظات لذت بخشی است، آرام می آیی سر جایت توی کلاس می نشینی و فکر می کنی که بالاخره کنفرانس داستان کوتاه هم تمام شد. حالا تو مانده ای و امتحانات پایان ترم و بعد . . . این ترم هم تمام خواهد شد و می توانی نفس هایت را حبس کنی و بگویی، دوازده ماه دیگر تا کنکور فوق . . . قرار است برای کامل کردن کار ِ کنفرانس تاریخچه داستان کوتاه، لیستی در دو قسمت نویسندگان ِ امریکا و نویسندگان انگلستان تهیه کنم و آثار معروف هر کدام را هم بیاورم، اگر کسی از دوستان می خواهد اسم یا اثر خاصی در این لیست باشد لطفا به من میل بزند

mostafaraziee@yahoo.com

* * * *

Literature of Absurd

امروز کلاس درس فنون و صناعات ادبی را با فرم های ادبی شروع کردیم و در اولین قدم ادبیات پوچ گرایانه را مورد بررسی قرار دادیم. این ادبیات می شود آثار کسانی مثل کافکا، ساموئل بکت، ساتر و . . . یعنی هم ادبیات نهیلیست را پوشش می دهد هم اگزیستنشنالیسم را – من املای درست این آخری را در فارسی نمی دانم – بخش مهمی از ادبیات امروز دنیا را

آقای امیری پرسید که کسی هست که توی کلاس با عقاید این گروه موافق باشد، ظاهرا صدای من که گفت: تا حدودی، به گوش آقای امیری نرسید یا اینکه خودشان را به نشنیدن زدند نمی دانم، ایشان بعد گفتند که اگر مسلمان باشید این احساس را نخواهید داشت که تمام اعمال و کارهایتان پوچ و بیهوده است، رونالد برگوشت و پوزخند زد

با خود ِ حرف و نظر هیچ مشکلی ندارم، یک انسان مسلمان ادبیات ِ پوچ گرایانه را نمی تواند قبول داشته باشد، ولی آثار پوچ گرایانه مگر فقط بر این اساس نگاه باید بشوند که خدا چه گفته است؟

در انتظار گودو، یکی از مهم ترین نمایشنامه های قرن بیستم، داستان دو نفر است که در صحنه قدم می زنند، به هم می رسند، حرف می زنند، و در انتظار شخص مجهول ی هستند به اسم گودو، که نمی دانند کی هست و چه می گوید و نمی دانند که آن ها از او چه می خواهند

در انتظار گودو دارد یکی از مهم ترین مسائل بشری، یعنی در انتظار منجی بودن را زیر سوال قرار می دهد، در انتظار کسی بودن که فقط نامش را شنیده ای، نمی دانی از او چه می خواهی، نمی دانی او واقعا کیست، فقط انتظار می کشی و آخر سر می گویی

“Nothing happens, nobody comes, nobody goes, it’s awful”

مگر نه که همین طور است؟ همین طور داریم قدم می زنیم و حرف می زنیم و انتظار می کشیم و هیچ کاری نمی کنیم و نمی دانیم چه می خواهیم و نمی دانیم چه کسی را می خواهیم و فقط انتظار می کشیم و قدم می زنیم و همین طور وقت می گذرانیم و آخر نا امید می شویم و می گذاریم کنار و هیچ

هیچ

مگر همین طور نیست؟

اینکه نام یک مسلمان را داشته باشی چه ربطی دارد به اینکه رفتار یک مسلمان را هم بتوانی نشان بدهی، و وقتی نمی توانی، وقتی حبس می شوی در چارچوب های مزخرف خودت، دیگران و اجتماع و نمی توانی تکان بخوری، برای چی نباید ادبیات پوچ گرایانه را قبول بکنی، که صادق هدایت هنوز هم یکی از پر خواننده ترین نویسندگان فارسی است
که امروز تولد امام هشتم است برای شیعیان و پوچ، تلویزیون پوچ، روزنامه ها پوچ، آدم ها پوچ، شهر مشهد هنوز همانقدر سرد و کفک زده است که در تمام روزهای دیگر بود

که

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز ِ بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
.
.
.

خدا دستوراتی را داده است، کی گوش کرده است که حالا پزش را سر کلاس بدهیم برای رد کردن ادبیات پوچگرایانه، هر چند هم که بگوییم این آثار را باید خواند، به هزار و یک دلیل ی هم که بگویم

خدا یک منجی را آماده کرده است، چه ربطی دارد به این که ما یاران آن منجی باشیم، نه مثل آن سلمانی که وقتی خط ریش می انداخت می گفت اینجا را تمیز بگیرم که جای شمشیر امام زمان عج است

سودارو
2004-12-23
هشت و پنجاه و یک دقیقه شب

عیدتان هم مبارک
ببخشید امروز توپم پر بود، این جوری نوشتم، امیدوارم آقای امیری هم ناراحت نشوند، منظور مستقیمم حرف های امروز ایشان نبود

عیدتان را با دو تا وب لاگ پر کنید

مینیمال های رضا ناظم را بخوانید و دو کتاب الکتریکی اش را که فوق العاده می نویسد این بشر، اگر هم خواستید این آقاهه در اورکات هست و توی لیست دوستان من هم

http://nazemmr.blogspot.com

و وب لاگ عاشقانه های نرگس که برای یک روز تعطیل لحظات آرامی را می آورند

http://nargeslove.persianblog.com