December 15, 2004

ساعت یازده شب که کتاب ِ فنون و صناعات ی ادبی ِ آقای ام. اچ. اِبرامز را شروع کنی به خواندن و تا ساعت دوازده و خورده ای همین جور کتاب توی دستت باشد و کلمات را بخوانی و سعی کنی یک چیزی بفهمی، مثل یک جور احساس فلسفی توی آدمه، انگار نشسته باشی به خواندن یک متن از نیچه، تقریبا مثل پرت شدن از یک ساختمان بلند می مونه

درست وقتی کتاب فنون و صناعات ادبی را بستم یک کتاب قابل توجه را دستم گرفتم: مهتاب روی ِ تاب ِ خالی، مجموعه داستانهای کوتاه امروز امریکا ترجمه ی آقای اسدا.. امرایی؛ همان آقای مترجم عزیز که وب لاگ شان را توی لیست وب لاگ ها می توانید پیدا کنید، اولین داستان را که مال وودی آلن بود خواندم، فوق العاده بود، یک جور هایی باد ِ اگر شبی از شب های زمستان مسافری ِ ایتالو کالوینو افتادم، کتاب امروز دست ِ پسرک آلبالویی بود و من گرفتم بخوانم، داستان ِ افاده ای ها که از وودی آلن چاپ شده بود یک هجو واقعی بود برای منتقد های ادبی ، ترکیب کردن مسئله سکس با بحث های ادبی در لوکیشن نیویورک – مهم ترین شهر ادبی هنری حاضر جهان، من که خیلی توی این داستان بهم خوش گذشت

* * * *

سخنگاه تفکرات حسين منصور

توی پست سیزده آذر وب لاگ ِ شرح یک نظر سنجی شده است: آيا حاضريد با دختري ازدواج کنيد که پرده بکارت ندارد ؟؟ در پست بعدی هم مفصل در این مورد نوشته است. می خواستم در این مورد مفصل بنویسم طبق معمول خوردم به یک میان ترم و ترجمه – که امروز به خدا را شکر تحویل دادم خلاص شدم – و ماند برای امشب که خیلی کوتاه بگویم و امیدوار باشم که چند روز ِ دیگر وقت پیدا کنم باز هم بنویسم

شرع و سنت از ما انسان های ایران می خواهد که به عقاید کلاسیک جامعه احترام بگذاریم و از جمله می خواهد که سکس را به مسئله خانوادگی مان محدود کنیم. یعنی سکس را فقط در بین زن و شوهر – ازدواج دائم و یا موقت که موقت اش را شرع قبول دارد و سنت نه – بحث می کند. یک برداشت غلط از این مبحث شده است، یعنی می گوییم که چون سکس مسئله خانوادگی است آن را فراموش می کنیم. من از این گونه بحث ها که آقای منصور خان در شرح راه انداخته قویا پشتیبانی می کنم، چون به سمت شکستن این تابو ی جامعه ی ما حرکت می کند، یعنی به جایی برسیم که باور کنیم بیش از یک چهارم مشکلات تمام خانواده های ایرانی – یعنی بیش از یک چهارم طلاق ها هم – به خاطر مشکلاتی است که ریشه در نبود یک سکس واقعی بین زن و شوهر ها است، یعنی چون آموزش ندیده اند، نمی دانند چه خبر است، وارد دنیا ی ناشناخته ای می شوند که مجبور اند بر اساس سیستم عمل و خطا و تصحیح پیش بروند و به هم آسیب بزنند، ناخواسته یا خواسته

سنت را در درجه ی اول بگویم چون اصلا قبول ندارم وارد بحث آن نمی شوم – من از سنت فقط مباحث مفید برای جامعه ی امروز مثل عید نوروز را عمل می کنم و معتقدم که می بایست سنت های کهن و قدیمی و بی مورد از جامعه ی ما حذف شود، منظورم از حذف دادن حق انتخاب به همه است، اگر کسی دوست دارد لباس عصر ساسانیان را به عنوان حجاب برتر معرفی کند به کسی که دوست دارد مانتو و روسری بپوشد چه ربطی دارد؟

در مورد شرع هم بگویم که معتقدم – همان طور که یک طیف از روحانیون مثل آقای کدیور معتقد اند – که بحث یک سری از احکام شرعی وارد عصر ما نمی شود. آقای کدیور بحث می کند که حکم مرگ از احکامی است که در زمان غیبت از مسلمین برداشته می شود، چون اصلا انسان های معمولی در حد ِ تصمیم گیری در مورد مسئله جان آدمی نیستند. من هم معقتدم که یک سری از اصول شرعی هستند که مال زمان وجود یک جامعه ایده آل همانند جامعه صدر اسلام در مدینه در زمان پیامبر (ص) است، جامعه ای که در زمان نماز مردم وسایل شان – بازار را مثلا – می توانند رها کنند و به مسجد بروند و برگردند و کسی به امول شان کاری نداشته باشد، نه جامعه ای که مردم موقع سلام کردن هم دروغ می گویند

توی جامعه ای که من در آن زندگی می کنم، هیچ آموزشی در مورد سکس داده نمی شود. دو واحد دانشگاهی ِ تنظیم ِ خانواده، بیشتر به مبحث جامعه شناسی توجه دارد تا آموزش دادن واقعیت ها، من با گذراندن این درس فقط اطلاعات جامعه شناسی مناسبی و همیچنین کمی در مورد چگونه بچه دار نشدن آموختم، ولی هیچ کسی در این مورد که هدف سکس بیشتر از آن چه لذت باشد آرامشی است که در روح ایجاد می کند حرف نزد، هیچ کسی در مورد اختلالات روانی و جسمی یک سکس غیر واقعی و خشن – همانند فیلم های پورنو – برایم حرفی نزده است، برای من که به زبان انگلیسی آشنا هستم در بی بی سی مثلا، صفحات چگونه از سکس خود بیشتر لذت ببریم؟ و صفحات نوجوانان، سکس، زندگی و عشق هست که بتوانم استفاده کنم، ولی جامعه ای که اگر بگویی سکس یا همه سرخ می شوند یا اخمو نگاهت می کنند که کفر نگو، جامعه ای که به جای واقعیت بر پایه ی توهمات پایه گذاری شده است – نگاه کنید چند تا وب لاگ مینی ماستی، سورئالیستی، دادائیستی و . . . می توانید در یک ساعت گشت و گذار معمولی در دنیای وب لاگ ها پیدا کنید، و چند تا وب لاگ ِ رئالیست که خود را پشت کلمات مخفی نکرده باشند – در جامعه ای که از آدم بزرگ اش تا نوجوانش به رابطه ی بین یک دختر و یک پسر به چشم رابطه ای نفسانی می نگرد، جامعه ی آشفته ای که من در آن هر روز افسرده تر می شوم وقتی همان پنج دقیقه مسیر برگشتن و رفتن به دانشگاه را در خیابان راهنمایی به آدم ها نگاه می کنم، جامعه ی چشم پوشیدن و نگاه نکردن

جامعه ای که در پشت نفس هایش همجنس گرایی، رابطه ی نفسانی بین دختر و پسر، رابطه ی جنسی چند نفری، خود ارزایی جنسی و ... دارد نفس نفس می زند

در چنین جامعه ای که هیچ چیز سر جایش نیست چه اهمیتی دارد که دختری که من می خواهم با او ازدواج کنم پرده ی بکارت دارد یا نه؟

آری؛ من حاضرم با چنین دختری ازدواج کنم. خودم، جامعه ام، و انسان های اطرافم را سالم نمی دانم که بخواهم به تنها کسی که می شود همیشه اعتراض کرد انگشت بگذارم، به یک زن، نه، هیچ اهمیتی ندارد

اگر زمانی جامعه از این پستی و آشفتگی اش در آمد، آن زمان هم حاضرم، اگر نداشتن پرده ی بکارت به خاطر ازدواج موقت باشد که حکم اسلام است و موردی برایم ندارد و اگر هم حرفی باشد حرف سنت ها است که قبول ندارم، اگر هم مال رابطه ای نامشروع باشد، که این دنیا مال این است که انسان ها خودشان را پیدا کنند نه اینکه همدیگر را نفی کنند. اگر من زنی را در حد ذهن خودم می دانم که او را قبول داشته باشم، در همه چیزش او را قبول خواهم داشت، در غم ها و شادی هایش به او وفادار خواهم بود نه فقط در خوبی هایش، و این شامل گذشته و زمان حال و آینده هم می شود، و اشتباهات هم

اگر هم فکر می کنید که دارم حرف و شعار در وب لاگم می دهم بگویم که دو سال پیش حاضر شده بودم که با دختری هم سن و سال خودم ازدواج کنم که در همان زمانی با بیش از تعداد انگشتان دست شما با آدم های دیگر همبستر شده بود، آن چیزی که جلوی مرا گرفت این بود که من و آن دختر تفاهمی با هم نداشتیم، یعنی ذهن مان با هم یکی نبود، من حاضر شده بودم چون آن دختر می خواست که تغییر کند، و من می دانم که تصمیم به تغییر گرفتن چه اتفاق مهمی است اگر شما نمی دانید

دوست دارم باز هم در این مورد بنویسم. منتظرم عکس العمل آدم های اطرافم در مورد این پست را ببینم، لطفا کامنت بگذارید و وب لاگ شرح را هم نگاه کنید

سودارو
2004-12-15
یک و نه دقیقه نیم شب

پیوست ها

در وب لاگ انگلیسی من امروز داستان لیلا را بخوانید، دختری که از هشت سالگی به عنوان برده ی جنسی در اراک مورد سو استفاده قرار گرفته است

http://soodarooinlove.blogspot.com

در بی بی سی، اگر به زبان انگلیسی آشنا هستید، به این صفحه بروید تا ببینید برای حل مشلات یک جامعه چه راه های آسانی پیش پای ما هست که فراموششان می کنیم همیشه

http://www.bbc.co.uk/teens/girls/sexloveandlife/atozofyou/sexandbodyfiles/vagina.shtml

در این صفحه به زبان فارسی در مورد ایدز بخوانید؛ نگاه کردن عقلانی به مشکلاتی همانند ایدز یک قدم به جلو در درک کردن و حل کردن مشکلات جامعه ی ما است

http://www.aids-ir.org/safer/01.html