January 27, 2005

چهارده ساعت به شروع آخرین امتحان مانده است. یعنی که من فردا بعد از ظهر بر می گردم خانه، می نشینم توی اتاق و امتحان ها تمام شده است. می دانم که هیچ نفس عمیقی نخواهم کشید، بر می گردم، یک شماره از روزنامه ی شرق می خرم لابد و می آیم می نشینم به آهنگ گوش کردن و روزنامه را ورق زدن

ترم پیش هم با امتحان فرانسه تمام شد. وقتی آمدیم بیرون برای چند دقیقه ای هنوز نمی فهمیدم، داشتیم سوال ها را مرور می کردیم و حرف هنوز امتحان بود. یک دفعه من دور و برم را نگاه کردم و دیدم برای یک تابستان نمی خواهد بیایم دانشگاه، دیدم چه نسیم قشنگی می وزد، آسمان آبی بود. بقیه که می آمدند بیرون اول کمی گرفته بودند، کمی بعد همه سر حال تر بودند، هر چه بود تمام شده بود

فردا احتمالا آخرین باری است که امتحان فرانسه خواهم داد – ان شاء الله – سه ترم فرانسه . . . وقت و حوصله داشته باشم می خواهم مفصل در مورد فرانسه بنویسم – می دانم چند باری قول داده ام در موارد ی بنویسم و هنوز ننوشته ام، حواسم هست، فرهنگ صلح را گذاشته ام برای یک برنامه ی مفصل تر که حدوداً از اول سال نوی آینده، فروردین احتمالا خواهید دیدش، البته نه در این صفحه، گفته بودم در مورد رئیس جمهور خاتمی هم خواهم نوشت که آن هم منتظر زمان مناسب ش هستم – امشب کسلم. خسته ام و دوباره پلک چشم راستم دارد اذیتم می کند. زیادی فشار به چشم هایم آمده است. باید چند روزی آرام باشم که آرام شود

.
.
.

* * * *

من چند روزی که گرفتار امتحانات بوده ام خیلی در این دنیا ننوشته ام، مدتی است آرش سیگار چی در زندان است، ظاهرا به جرم وب لاگ نویسی و مصاحبه با رادیو فردا و رادیو بی بی سی، ننوشته های مختلفی در این مورد منتشر شده است. این یکی از بقیه منطقی تر با مسئله بر خورد می کند

http://www.30morgh.org/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/152

راوی حکایت باقی . . . این را بخوانید، سایتی است در بزرگداشت ادب پارسی. با فایل های صوتی که من هنوز نرسیده ام دانلود کنم

http://www.parand.se/index.htm