June 14, 2006

هدفون رو گوش ها، چشم ها خیره و کلام که در گوش هایم جاری می شود . . . لاسپاردو دو آمور
. . .
یا به قول خودمان، کلام عشق، گوش می کنم و می زنم تکرار شود و می زنم تکرار شود
و می زنم تکرار شود ( صدایت توی تلفن می لرزید، من خودم را کشتم از هر چرت و پرتی حرف بزنم، که خنده های عصبی، با اشک هایی که روی صورتت می لغزید ) و کلاس ها تمام شد
دخترک می گوید عوضی نخند ( یا گفت چقدر خوش حاله کلاس تمام شده، یادم نیست) و من گفتم روحیه ام باز تر شده ( صبح دست هام می لرزید، حتا یک خودکار دست گرفتن عذابی بود که نمی دانی ) و هی آهنگ ها را عوض می کنم – بوسه، از یک گروه ناشناس، آخرین کریسمس جورج مایکل، نزدیک تر از نزدیک، بی جیز
و چشم هایم را باز می کنم و روز است. اینترنت. میل های آشفته. روز های آشفته. کلام در هم می شکند. همه چیز در هم می شکند. صفحه ها را باز می کنم و عذاب می کشم. عذاب می کشم و وجودم می لرزد. می لرزم و اشک ها چشم هایم را نمناک می کنند. می خوانم و روانی می شوم
لباس می پوشم
اصلاح. واکس زدن به کفش ها. مسواک. قوطی ژل های زرد رنگ، دارد تمام می شود. عطر بیک شماره ی هفت برای لباس، عطری که نمی دانم اسمش چیست برای گونه ها. هشت و بیست و پنج دقیقه. پنج دقیقه زود می رسم. سه دقیقه دیر می آیی. از دور می آیی. من خلم. من خوب نیستم. لبخند می زنم. تخصص دارم که لبخند بزنم. قدم می زنیم
تاکسی
دانشگاه
کتاب حاضر نیست. می توپم که کتاب نصفه قبول نمی کنم. یازده و نیم می آیم یا حاضر است یا آن چه زده اید مال خودتان. کتاب را باید به استاد پس بدهم ( صدایت در تلفن می لرزد، فقط سالم هستی، نمی دانی چقدر مهم است سالم هستی، نمی دانی چقدر مهم است نفس می کشی، ترجمه می کنی، نقشه می کشی این دفعه بروی پیش خانوم و شاید اجازه دهد، شاید . . . یاد داری، نه؟ خوب در هر صورت کار خودمان را می کنیم. خانوم هر چه می خواهد بگوید. من یک نقشه های جدید دارم، سورپرایز شان می کنیم) و کتاب را باز می کنم: آبی تر از گناه، یا بر مدار هلال آن حکایت سنگین بار، برنده ی مهرگان ادب 84، گلشیری 84، بهترین رمان، خوشمزه است. دوست داشتنی است ( این آقای شهرابی عزیز یک میل بزند، من شروع می کنم معرفی این کتاب ها را در جشن کتاب می گذارم، برای همین است از تهران برگشته ام معرفی کتاب توی وبلاگ نمی گذارم، فقط مثل یک گاومیش خوشگل کتاب می جوم) آخرین کلاس
آخرین زنگ. من هی می گویم ایتالو کالوینو. ورونیکا بر می گردد لبخند می زند. همین چند هفته پیش بود می گفت هیچکی اسم این کالوینو رو نمی بره. طفلک ایتالو
کلاس تمام می شود. چرخ زدن توی حیاط. کپی گرفتن جزوه. تحویل گرفتن کتاب آماده ( چهار صد و هفتاد و یک صفحه، کپی شده، یک رو، با فونت بزرگ، همان طور که خانوم دوست دارد) بسته ی سنگین کاغذ ها در دست حرف زدن، مشاوره دادن به یک دانشجو درباره ی یک امتحان ( هیچ وقت به یک ترم بالایی اعتماد نکنید، کلا از آزار دادن ترم پایینی ها لذت می برن، من مظلومانه راست می گفتم) پس گرفتن کتاب ها
سی دی ها
اصلا یادم نبود چی دست کی هست
اِ این دست تو بود؟
برگشتن به خانه
خانه
خواب
خواب
. . .
هوای گرم
صدای خانه ساختن همسایه
خواب
خواب
خواب دیدن. هی از خواب پریدن. بیدار شدن. کپی کتاب را چک کردن. یک صفحه را بد زده. باید باز دوباره کتاب را بگیرم. شماره ی آقای استاد را دارم. گوش کردن دوباره و دوباره ی آهنگ کویین (لاسپاردو دو آمور) و ترجمه کردن
کار کردن. خواندن. نفس کشیدن
نمی دانی
واقعا نمی دانی چقدر مهم است نفس می کشیم، کار می کنیم، حالا هر چند بار هم
. . .
امروز پز می دادیم که
. . .
چقدر خوب است تو هم عاشق فرندز هستی، دیوانه وار
من می میرم برای آن دی وی دی های فرندز تو
. . .

سودارو
سرش خیلی شلوغ و خوب، با بدی ها و خوبی ها، خوب
2006-06-13
نه و یازده دقیقه ی شب