September 15, 2006

گرینگو گفت که نه، نمی دانسته. او فقط این را می دانست که پدران شب ها و بر پشت اسب به چشم پسرهاشان می آیند، شکلی روشن بر بالای صخره ای، در خدمت ِ لشکر دشمن، و از پسر ها می خواهند: به وظیفه تان عمل کنید، شلیک کنید به پدرهاتان
. . .

صفحه ی نود

یادداشت من بر کتاب گرینگوی پیر. نوشته ی کارلوس فوئنتس با ترجمه ای از عبدالله کوثری را در جشن کتاب بخوانید