یادداشت من بر کتاب دنیای سوفی را در جشن کتاب بخوانید
http://www.bookfiesta.ir/modules/fa/book_criticism_details.aspx?id=172
http://www.bookfiesta.ir/modules/fa/book_criticism_details.aspx?id=172
* * * *
تهران وبلاگ آقای نوید را که دیدم، گفتم جزو اولین کار هایم در برگشتن معرفی این وبلاگ است. نویسنده ی وبلاگ یکی از مترجم های استخوان دار جوان ایران است. خیلی خیلی خوش آمده اید آقا
http://navid.ketablog.com/
* * * *
خواب
انگار گذاشته بودم تمام ساعت های نخوابیده را توی این دو روز بخوابم. از قطار برگشتن شروع شد. چشم هایم سنگین شد و ولو شدم روی تخت و صبح اش که بیدار شدم تمام موهایم شکسته بود و صورتم پف کرده بود و کلی منگ بودم. آمدم خانه و خوابیدم و خوابیدم
و خوابیدم
بینش بیدار می شدم و یک کتاب می خواندم و باز می خوابیدم. تمام خستگی کتاب اول و تمام خستگی تهران – که روزی شش ساعت هم نمی رسیدم بخوابم – و تمام خستگی
. . .
می دانی، هنوز هم چشم هایم را می بندم فکر می کنم توی ترافیک تجریش کنار تو هستم
هنوز هم فکر می کنم که همان شب است. که جلوی هتل منتظر هستم که بیایی. که هوا سرد است. که بیرون ایستاده ام و فکر می کنم که مالبرو هم هیچ کمکی نکرد. فکر می کنم فقط دست های نازنین تو
. . .
فکر می کنم و
هنوز چشم هایت می درخشد. و من سرم را بر می گردانم و می گذارم شب سنگین میان خطوط اتوبان ها تا دور دست ها می درخشد
با ترافیک در هم گره خورده ی عوضی
. . .
و چشم هایت می درخشد
چشم هایت مثل ماه می درخشد
. . .
* * * *
یک وقتی روی این موضوع فکر می کردم که توی وبلاگ انگلیسی ام در مورد کتاب های انگلیسی که می خوانم بنویسم. تنبل ام خوب. این کار را نکردم. در واقع دو جور کتاب های مامان دستم می آید و می خوانم که می شود در مورد شان نوشت: کتاب هایی که قبلا ترجمه شده اند، کتاب هایی که نمی شود ترجمه شان کرد. کتاب هایی که می شود ترجمه کرد را به خاطر رقابتی که بین ناشرین هست کنار می گذارم. مثلا توی تابستان کتاب فوق العاده ی جزیره ی کوچک اثر آندریا لوی را خواندم که برنده ی اورنج دو هزار و چهار هم بود. ماه بود این داستان. فقط به خاطر استفاده ی بیش از حد سکس در داستان نمی شد ترجمه اش کرد. حدود ده صفحه از پانصد صفحه حذف می شد و به کل داستان لطمه ی شدیدی وارد می آمد. ولی داستان ماه بود. هنوز نمی دانم این کار را بکنم یا نه. اگر کسی فکر می کند به درد می خورد یک کامنت بگذارد شاید من تنبلی ریشه دار را کنار گذاشتم و وبلاگ انگلیسی هم بعد از ماه ها به روز شد
. . .
من هنوز خوابم
یکی من رو بیدار نمی کنه؟
سودارو
2006-09-26
سه و پنج دقیقه ی صبح