September 12, 2006

تمام نام ها

شعری از حسین منزوی

بی هیچ نام
می آیی
اما تمام نام های جهان
با تست
وقت غروب
نامت
دلتنگی ست
وقتی شبانه چون روحی عریان
می آیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب
نامت حوا ست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر
می زند
می گریزی
نام گریزناکت رویا ست

*

بادی که از شمال غربی
می آید
و بوی شانه های ترا دارد
دیوار های سیمانی را
ویران می کند
آنگاه
با گردبادی از نام هایت
می چرخم
و چرخ چرخ چرخزنان
با شوق و با غبار
و با امید و شب
می آمیزم
و در هوای تو
از خاک و خار
کنده
می شوم
نامت
این بار
آبی تر و زلال ترین نام
در بین نام های جهانست
این بار
ای یار
نام تو آسمانست

. . .

یادداشت من بر کتاب از ترمه و تغزل، منتخب اشعار حسین منزوی را در جشن کتاب، اینجا بخوانید