June 23, 2005

دختر حدودا شانزده، هفده ساله با موهای مشکی که از پشت محکم بسته شده اند سرش را از ماشین می آورد بیرون و به کسانی که در ستاد احمدی نژاد ایستاده اند داد می زند فقط هاشمی. جا خورده اند از دیدن دختر بدون حجاب. پژو پارس سیاه گاز می دهد و صدای طرفداران احمدی نژاد را نمی شنوم

امشب رفتیم توی شهر بگردیم برای آخرین شب تبلیغات ِ دور ِ دوم انتخابات

الان که شروع کرده ام به نوشتن هنوز هم صدای بوق بوق حامیان کاندیدا ها می آید. وقتی صداها بلند تر باشد مطمئن باش که حامیان رفسنجانی هستند. الان نیم ساعت از صبح گذشته است. ساعت ده و ربع شب تازه رفتیم بیرون. خیابان سناباد که دور اول پر بود از ستاد امشب خلوت و تهی بود. الان فقط ستاد احمدی نژاد با پرده ای که از نیمه به پایین جر خورده. صبح وقتی رفتم دانشگاه امتحان معارف بدهم دقت کردم قاسم آباد چقدر تحت کنترل حامیان احمدی نژاد است. نا امید بودم. گفتم شاید بی خیال رای دادن بشوم. که دو تا از بچه های دانشگاه هم می گفتند به احمدی نژاد رای می دهند. ولی وقتی روزنامه ی شرق روز قبل را بعد از امتحان می خواندم و دیدم میان نام های آشنا ی حامیان رفسنجانی نام عبدالله کوثری هم هست، مطمئن شدم که جمعه می روم و به هاشمی رای می دهم

امشب هم خیالم بود که شاید همه جا احمدی نژاد باشد. تبلیغات ش این روز ها در مشهد فوق العاده زیاد است. اکثرا هم برگه های فتوکپی بود. ستاد اصلی معین تعطیل بود. ولی ستاد پنج راه سناباد که قبلا مال قالیباف بود پرچم احمدی نژاد زده بود. ستاد سه راه راهنمایی قالیباف شده است مال رفسنجانی. خیلی با حال

ولی شلوغی اصلی مال چهار راه دکترا بود. پشت چراغ قرمز گیر کردیم. ستاد کروبی برای رفسنجانی فعالیت می کرد و برگه پخش می کردند. جلو تر ستاد معین بود که حامیان معین با برچسب های رفسنجانی تراکت پخش می کردند. چراغ قرمز طولانی تر از همیشه و صدای دکتر شیرزاد هم می آمد که از پشت بلند گو و درون ستاد داشت سخنرانی می کرد. آخر سر من پیاده شدم و رفتم ستاد معین. بله، خود دکتر شیرزاد بود، خبر ش را توی شرق امروز خوانده بودم که مشهد می آید. خیلی شلوغ نبود. شاید 50 نفری گوش می کردند که چه می گوید. سر چهار راه هم در ضلع مقابل حدود 6 نفر از حامیان تابلو بنیاد گرای افراطی احمدی نژاد تابلو های دست نویس در دست گرفته بودند و در محاصره ی پلیس قرار داشتند. نمی گذاشتند کسی به آن ها نزدیک شود. پشت سر شان هم 15 نفری با قیافه های شدید حزب الله ای داشتند بحث می کردند در مورد احمدی نژاد. چقدر پلیس امشب زیاد بود در خیابان ها

واقعیت همین جا مشخص بود و در ستاد های دیگر هم دنبال شد: بر خورد سنت و تجدد. در حالی که حامیان رفسنجانی دارند سعی می کنند که با مدرن ترین روش ها رای جمع کنند حامیان احمدی نژاد در سنتی ترین روش ها دارند از او دفاع می کنند

رفتیم پایین تر و من نسخه ی فوق العاده ی روزنامه ی شرق را خریدم، هشت صفحه و با درشت ترین فونت ممکن تیتر زده: اعتدال آری افراط هرگز

و زیرش هم نوشته: حمایت کروبی، معین، مهر علیزاده از هاشمی رفسنجانی

بیشتر مطالب تکرار حرف هایی است که این چند روز در شرق چاپ شده است. در ستاد کروبی بیشتر اعلامیه پخش می کردند. اعلامیه ی همسر شهید رجائی: متن بیانیه ی همسر شهید رجایی در خصوص سوءاستفاده از شخصیت و مشی همسرش. متن حرف های پسر آقای خزعلی مدیر نشر حیان، و دو کاغذ که نمی دانم چقدر معتبر است. روی یکی که گسترده پخش می شد حرف از بیمه ی بی کاری برای بیکاران، مجرد 80 هزار تومان در ماه و متاهل 120 هزار تومان در ماه که رفسنجانی می گویند متعهد شده است. من جای دیگر نشنیده ام. درست باشد تمام رای های کروبی را می ریزد به جیب حاجی

تقی آباد را درست نفهمیدیم چه خبر است. احمد آباد هم که سوت و کور بود. راهنمایی تعطیل کرده بودند و فقط خیابان پر بود از برگه های تبلیغ

رفتیم به سمت سجاد. ترافیک نزدیک چهار راه خیام شدید شد که برای ساعت یازده کاملا غیر عادی بود. اول چیزی نبود، بعد نزدیک چهار راه یک جوان با تیپ بسیجی داشت برگه های تبلیغی احمدی نژاد را پخش می کرد. جلو تر هم دست ستاد رفسنجانی بود. دختران اسکیت به پا، پسران با پرچم ایران بر دوش، تراکت، پوستر، همه چیز پخش می کردند. ماشین پوستر می زدند و از این کار ها، از چهار راه بهار فقط ترافیک بود. و ستاد دیگر رفسنجانی که برگه، سی دی، همه چیز پخش می کردند – سی دی که به من دادند خش داشت – پیاده شدیم و کمی ماندیم. از دو ستاد احمدی نژاد دو سی دی گرفتم و کلی هم انواع پوستر

یک ربع به دوازده برگشتیم به خانه. شب در دست ماشین ها است. حامیان دو کاندید ماشین های هم را تعقیب می کنند، ویراژ می دهند و تبلیغ می کنند

لابد دختر شانزده ساله ی سوار بر پژو پارس مشکی هنوز هم دارد ما موهای مشکی اش رای جمع می کند. برای شان دست تکان دادم و پسر صندلی عقب داد زد فقط رفسنجانی و رفتند. در تعقیب یک ماشین مدل 20 سال پیش که با یک پرچم سپید در دست با نام احمدی نژاد داشتند برای کاندید شان رای جمع می کردند

کاغذ ها خیابان های مشهد را پر کرده اند. روی هر کدام تصویری است و نوشته ای. آدم ها می گذرند. کاغذ ها به تعداد کسانی روی زمین ریخته اند که رای نمی دهند

* * * *

می گویند امریکایی ها می آیند پیش وزیر کشور دستگاهی معرفی می کنند که 24 ساعته رای ها را می شمرد. وزیر قبول نمی کند. ژاپنی ها می آیند می گویند ما دستگاه مان 12 ساعته رای ها را می شمرد، وزیر می خندد و می گوید بابا جان ما خودمان دستگاه اختراع کردیم که از سه روز قبل از انتخابات رای ها را شمرده، شما کجای کار اید

* * * *

من جمعه به رفسنجانی رای می دهم

فکر می کنم دقیقا مثل چپ های فرانسوی دماغم را بگیرم و به رفسنجانی رای بدهم

سودارو
2005-06-23
پنج دقیقه به یک بامداد