September 18, 2005

بی برنامه گی، شلوغی، خستگی، سه ساعت منتظر بودن برای یک کاری که نیم ساعت در کل طول نکشید و . . . صورت های خندان تمام کسانی که دلم برای شان تنگ شده بود

برای ترم هفت هم اسم نوشتم. ساعت دوازده و خورده ای رفتم که مثلا زود تر کار های بانک را انجام دهم. گفتند نمی توانند، بانک خود دانشگاه انجام دهید. قیمت ها هم عوض شده بود، اول 15 درصد گران تر کرده بودند به نسبت ترم قبل، حالا که رفتیم می بینیم ده درصد گران شده، خوب شد معاون امور مالی دانشگاه آقای موسوی را دیدم و با هم رفتیم جای برد و دید و گفت قیمت 10 درصد درست است. قرار بود ساعت دو کار اسم نویسی شروع شود، ساعت سه و ربع شروع شد – این وسط ما هم مثل بلبل چه چه می زدیم – آخر هم ساعت نزدیک چهار وارد سالن شدم و ساعت پنج و پنج دقیقه هم خودم را انداختم بیرون و رفتم روی صندلی توی حیاط دانشگاه نشستم یک کم نفسم بالا بیاد. به قول مجید خوبه می خوان پول بگیرن اینقدر اذیت می کنند، مجبور ت می کنند انگشت ت رو توی عسل بگردونی و التماس کنی که بفرما کوفت کن. من هم که متخصص خیط کاری تو امور مالی هستم، سه بار فیش بانکی نوشتم و آخر ش هم از متصدی بانک پرسیدم که این هفتصد تومان ِ آخر پولم را چه جوری به ریال می نویسند؟ طفلک هم که لابد فکر می کرد این دانشجویه چیه اینقدر منگوله گفت این جوری و من هم توانستم فیش بانک را پر کنم. کلا استعدادی در این موارد ندارم. فقط شاهکار کردم و تنهایی توانستم پول را درست بشمرم و بدهم

خوب، تبریک به دانشجویان سال آخر و تسلیت به مابقی ِ علما، مخصوصا به تمام ورودی های جدید ِ تمام دانشگاه ها

دلم برای همه تون به شدت تمام در حال ِ سوختن به مقدار زیادیه

بر اساس بخشنامه ای که روی برد آموزش چسبانده بودند، تعداد واحد های عمومی – همان معارف و این جور چیز ها – از بیست و پنج واحد به سی و دو واحد افزایش فرموده اند

هیپ هیپ هورا، دست دست و مابقی موارد

عنوان ها هم عوض شده اند، مثلا معارف اسلامی شده است اندیشه ی اسلامی، واحد های قرآن و نهج البلاغه اضافه شده اند و یک سری چیز ها که حوصله نداشتم ببینم – روی برد کسی جدول با فونت ده پرینت می کند توی کاغذ آ چهار می گذارد؟ - در هر صورت ظاهرا شامل ما که سال آخر می شویم که نمی شود، همان شانزده واحد را گرفتیم و تمام شد، باید بروم ببینم آقای کلاهی چه می گوید

آن ها هم که مانده اند خدا بیامرزده شان

چند سوال اساسی

چرا وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری فکر می کند که درس ها بخشنامه ای اند؟

الان که بخشنامه را توی شهوریور ابلاغ کرده اند و بر اساس آن واحد گرفته اند – فکر می کنم یک صفحه از چهار صفحه کلاس های عمومی مال کلاس های اندیشه ی اسلامی یک و دو بود – استادی که قرار است این را درس دهد چه جوری می تواند خودش را برای واحد های جدید آماده کند؟

کتاب های این درس ها تالیف شده اند و یا طبق معمول قرار است در سال های آینده به وجود بیایند؟

افزایش واحد های عمومی به چه معنا است؟

مگر جز این است که اکثریت مطلق دانشجو های این واحد ها را می گذرانند چون نمره های شان توی معدل موثر است و چون اگر نگذرانند مدرک به شان داده نمی شود؟ اگر کلاس های آزاد بود و تحت فشار و به زور نمی رفتیم به این اتاق های – اکثرا اتاق شکنجه – چند نفر حاضر می شدند وقت شان را روی این چیز ها بگذارند؟

می خواهید واقعیت را بدانید؟

ترم پیش دو جلسه ی اول درس ِ معارف اسلامی ِ دو را گوش کردم، حالم بد شد، از ته دلم تو آخر هر دو جلسه دعا کردم که اگر امریکا می خواهد حمله کند لطفا قبل از تمام شدن این ترم حمله کند که خلاص شویم از دست این موجود، از جلسه ی سوم تا آخر جلسات ترم، بیشتر وقتم را با بچه ها به خوردن بستنی و سیب زمینی سرخ کرده ی داغ – که حاضر کردن ش یک ربع طول می کشد – در کافه ی رو به روی دانشگاه، خواندن مجله – هفت، نیویورکر – و کتاب – مثلا والت ویتمن – و حرف زدن گذراندم. آخرین جلسه ی ترم هم ام پی تری پلیر ِ یکی از بچه ها را گرفته بودم و دستم بود و هدفون ش تابلو توی گوشم و خیره به استاد داشتم مارک آنتونی گوش می کردم با چشم های خمار و توی هپروت ِ محض. یک هفته مانده به امتحان با کلی غر غر هزار و پانصد تومان دادم کتاب ش را خریدم، توی دو روز خواندم و توی این دو روز توی خانه به زمین و زمان بد و بیراه گفتم. امتحان تستی بود. 17 و نیم گرفتم. تحقیقی داشتم که فایل ش را از سال سوم دبیرستان داشتم و یک بار هم ترم یک داده بودم برای درس تاریخ اسلام، همان تحقیق را فونت ش را درست کردم 12 صفحه شد 32 صفحه و پرینت زدم و دادم و سه نمره هم برای آن گرفتم و شدم بیست و نیم از بیست. دو واحد وقت تلف کردن ِ محض

تنها واحدی که این جوری نبود ادبیات فارسی بود که چون دوست داشتم برای جذابیت داشت

دیروز که رفتم اسم نویسی ِ ترم جدید – عمدا نمی گویم انتخاب واحد، چون انتخاب واحد نیست که، لیست مشخص است فقط می رویم پول ش را بدهیم – دیدم روز شنبه خالی، یکشنبه خالی ولی ساعت شش تا هشت شب ریشه های انقلاب اسلامی، همان جا با صدای بلند چند تا از واژه های خیلی لطیف انگلیسی را که برای این مواقع مناسب هستند را گفتم و چند نفری با صورت های سرخ شده خنده شون گرفت – کلی آدم دورم بود – و الان هم فکر می کنم استاد درس عمویی است، گیر می دهد، سر کلاس ش می دانید چه می کنم؟ ترم که تمام شد می گویم از چه تکنیکی برای این درس استفاده کردم، الان ممکن است استاد درس بخواند نشود استفاده کرد

در کل، برای دانشجویان ورودی امسال و سال های آینده تسلیت عرض نموده امیدوارم که ما را در غم خود شریک بدانند

سودارو
2005-09-18
شش و سی و پنج دقیقه ی صبح