May 08, 2006

مکان: فلسطین 1. شماره 71. نگارخانه ی سروش
زمان: تا بیست اردیبهشت
موضوع: عکس هایی از خلیج فارس
زمان: ده تا دوازده صبح. شش تا هشت شب
عکاسان: نوشین وفادار و مسعود توجهی

خنگول و آشفته با یک کوله پشتی پر از کتاب و سی دی و دی وی دی که پشتم را آزار می داد از بس سنگین شده بود، با یک نگاه به ساعت که دیرم شده بود، وارد شدم و چرخ زدم و روی اولین عکس مکث کردم. عکس های ساده ی آرام، چند تایی واقعا خوب، بقیه خوب من خیلی دوست نداشتم، مخصوصا آن عکس هایی که خود عکاس ها توی شان بودند، تقابل طبیعت – سنت، مدرنیته را خوب نشان نمی داد، نمی دانم، شاید عادت به عکس های کلاسیک کادر بندی شده دارم، نمی دانم، شاید هم خسته بودم، شاید اصل مطلب این بود که نگارخانه ی سروش کوچک بود و عکس ها کمتر از آن بودند که به دل بنشینند

چرخی زدم و آمدم بیرون و جلوی در باران از کنارم دوید، لبخند زدم و نگاهم به پویا افتاد، نمی دانم نقشه چه چیزی را می کشید که تمام وجودش بر آشفته شده بود، من را نمی شناختند، ساکت رد شدم و خنده ام گرفت، همین امروز صبح به تو گفته بود چه آهنگ های زاغارتی گوش می کنی
. . .

* * * *

Sharon and my Mother-in-law

شارون و مادرشوهرم
خاطرات رام الله

سُعاد امیری
Suad Amiry

برگردان گیتا گرکانی

چاپ اول: 1385 – انتشارات کاروان – تیراژ دو هزار نسخه – 224 صفحه – دو هزار و دویست تومان

فکر نکنم هنوز کتاب پخش شده باشد، یعنی توی مشهد هنوز ندیده ام، کتاب را گیتا گرکانی هدیه برایم فرستاده است ، با رمان زندگی پنهان زنبور ها، وقتی بهی گفت شب بیدار مانده کتاب را تمام کند – و ته بادام خاکی ها را هم بالا آورده، گفتم پس باید روی کتاب وقت بگذارم، شروع کردم به چند صفحه ای خواندن، دیروز عصر بود، شب کتاب را بستم و کتاب تمام شده بود

پشت جلد کتاب نوشته است


شارون و مادرشوهرم به شیوه ای سرگرم کننده وقایع زندگی خانم سُعاد امیری را از زندگی در کرانه ی باختری از اوایل دهه ی هشتاد میلادی تا به حال بازگو می کند

امیری در حکومتی اختناقی داستان عاشق شدنش را تعریف می کند و از تلخی سر و کار داشتن با مجوز و برگه ی عبور و ایست بازرسی اسرائیلی ها و از این که به سگش گذرنامه ی اسرائیلی دادند، اما نه به هزاران فلسطینی دیگر که گذرنامه می خواستند، از این که " دیوار حائل " چه بر سر اسرائیلی ها و فلسطینی ها می آورد، از این که داشتن زندگی عادی در جامعه ای جنون زنده چقدر دشوار است

سُعاد امیری گوشی عجیب تیز برای شنیدن و چشمی جزیی نگر برای ثبت رفتار انسان ها دارد و کتابی شگفت انگیز درباره ی پوچی و رنج زندگی در اراضی اشغالی نوشته است


می دانید، ما ها که عادت داریم به وبلاگ خوانی این کتاب را خیلی راحت تر از دیگران درک می کنیم، نوشته ها با فاصله ی زمانی، کوتاه، جذاب، با زبانی شیرین و طنز قوی، مخصوصا اگر کنجکاو باشید که بدانید، که واقعیت ها را بشنوید . . . خوبی کتاب راوی داستان است، یک زن، دکتر معمار از دانشگاه ادینبورگ – اسکاتلند – چپ گرا، طرفدار جنبش فتح، که به هیچ عنوان بحث سیاسی، عقیدتی، مذهبی راه نمی اندازد، فقط دارد به ساده ترین شکل ممکن زندگی ش را بازگو می کند

کتاب از اوایل دهه ی هشتاد میلادی شروع به روایت می شود و تا سال دو هزار و چهار که کتاب پایان می یابد. در کل با زبان طنز گونه اش از شارون، نخست وزیر همچنان در حال مرگ اسرائیل، و مادر شوهر نود و یک ساله اش، که زندگی ش را زهر کرده اند حرف می زند و از زندگی روزمره در فلسطین اشغالی – الان دولت فلسطین
. . .

نمی دانم چرا کاروان روی جلد کتاب هایش اینقدر بد کار می کند؟ من اگر به خودم بود کتاب را دست هم نمی زدم، آخر این پشت جلد کلیشه ای چه ربطی دارد به محتوای کتاب؟ دو بچه در حال بازی با خاک و سیم خاردار روی تصویر آن ها و بالای سرشان رویایی از درخت های نخل – زندگی آزاد، به خدا اوج کلیشه ی ملالت بار است، بر عکس کتاب که زیبایی را در غم آمیخته به وجودت وارد می کند، می لرزی و می خواهی بیشتر بدانی، کتاب را زمین نمی گذاری تا تمام شود
. . .

* * * *

بلاگ رولینگ ظاهرا مشکل پایان ناپذیری دارد، امیدوارم درست شود تا بتوانی بفهمی کدام وبلاگ آپ شده است، هر چند که تازگی تعداد وبلاگ هایی که هی فیلتر می شود رو به افزایش است
. . .

سودارو
2006-05-08
ده و هفت دقیقه ی شب