فیلم های نصفه نیمه، پرندگان هیچکاک را می بینم و سی دی اول تمام شده می روم سراغ سخنرانی ِ هانیبال و نصفه نگاه می کنم پروژه ی جادوگر بلر رو و نصفه مانده همین جور یادآوری . . . توی دنیایی که همه چیز نصفه نیمه می مونه . . . بچه ها چقدر ناز اند؛ امیر حسین اومد تو اتاقم و نشست رو مبل و من نشستم جلو ش و کلی با هام حرف زد، به زبون خودش، من که نمی فهمم، شب وقتی که تو حال بودم نشسته بود رو پاهام و آناناس رو گاز می زد و انگاری یه جوری فهمیده باشه من خوب نیستم، آرام خودش رو جمع کرده بود و صورتش یه جوری بود، انگاری می گفت من نمی فهمم تو چت شده، همین جوری گاز می زد به آناناسش و هیچی هم نمی گفت، تکون هم نمی خورد، فقط گاز می زد و ناز می خورد و من فقط نگاش می کردم، شب بود، دو شب پیش، من . . . امشب هوا سرد بود، سر شب خوب بود ولی بعد سرد شد، من گیج بودم، خیلی گیج بودم، وقتی دیدمت لبخند هم نزدم، همین جوری لب هام رو با نوک دندون هام می جویدم – مثل تمام وقت هایی که ناراحت باشم – و کر تر هم شده بودم و هی باید می گفتم که بلند تر حرف بزنی و . . . ولی هنوز هم می تونم وقتی صدات از غم گرفته طوری بخندونم ت که تمام صورتت باز شه، مگه نه . . . ؟ دلم می خواست بغلت می کردم و اصلا هیچی نمی شنیدم و همین جوری بغلت می کردم و می گذاشتم مرده شور هر چی زمانه بشه و فقط صدای نفس هات رو گوش کنم . . . ولی خیابان، خیابان تاریک ِ شب ِ این شهر دیوانه . . . فکر کردم دیر رسیدم سر کلاس، ولی هنوز نیامده بود، نشستم و همین جور که درس می داد متن یه داستان رو خوندم و متن هایی رو که مال کنفرانس سه شنبه ی درس نمایشنامه است، به کسایی که قراره اون کنفرانس رو گوش کنند پیشاپیش تبریک و تسلیت عرض می کنم
. . .
هنوز مشهد هستی، چقدر خوبه که هنوز مشهد هستی، صبح میل ت را خواندم و آرام شدم که یک هفته هم یک هفته است، شاید . . . همیشه با همین شاید ها زندگی کردم، همیشه ریسک کردم رو نقطه هایی که هیچ کس فکر نمی کرده بشه ازشون رد شد، همیشه . . . این بار هم . . . حالا گیرم وقتی که راه می رم یک دفعه می ایستم که نفسم بند می آد، حالا . . . باز هم ریسک می کنم، روی این یک هفته که هستی، هنوز هستی، لبخند می زنم و میل بعدی را باز می کنم و کلمه های انگلیسی ِ یک دوست و قهقهه می خندم – عصر بود، چقدر خوب است که همه چیز در عین بهم ریختگی و مزخرف بودن شان هنوز جای خنده را باز می گذارند
. . .
کریسمس هم گذشت و من امسال تبریک نگفتم، امسال اون از تمام اون کسایی که بهم می گن خارجی دورم، ولی باز هم سال نو که داره می آد مبارک باشه، امیدوارم سال جدید اگه نمی خواد بهتر از امسال بشه گند تر و بیخود تر نشه
. . .
سودارو
2005-12-25
نه و بیست و یک دقیقه ی شب
. . .
هنوز مشهد هستی، چقدر خوبه که هنوز مشهد هستی، صبح میل ت را خواندم و آرام شدم که یک هفته هم یک هفته است، شاید . . . همیشه با همین شاید ها زندگی کردم، همیشه ریسک کردم رو نقطه هایی که هیچ کس فکر نمی کرده بشه ازشون رد شد، همیشه . . . این بار هم . . . حالا گیرم وقتی که راه می رم یک دفعه می ایستم که نفسم بند می آد، حالا . . . باز هم ریسک می کنم، روی این یک هفته که هستی، هنوز هستی، لبخند می زنم و میل بعدی را باز می کنم و کلمه های انگلیسی ِ یک دوست و قهقهه می خندم – عصر بود، چقدر خوب است که همه چیز در عین بهم ریختگی و مزخرف بودن شان هنوز جای خنده را باز می گذارند
. . .
کریسمس هم گذشت و من امسال تبریک نگفتم، امسال اون از تمام اون کسایی که بهم می گن خارجی دورم، ولی باز هم سال نو که داره می آد مبارک باشه، امیدوارم سال جدید اگه نمی خواد بهتر از امسال بشه گند تر و بیخود تر نشه
. . .
سودارو
2005-12-25
نه و بیست و یک دقیقه ی شب