November 28, 2005


می خواهم امروز به احترام مرحوم استاد مرتضی ممیز، پدر گرافیک نو ی ایران، بایستم و سکوت کنم، شب خوش استاد
. . .



کلمات مسوولیت اند.هیچ کلمه ای را نباید بی جا استفاده کرد.شما بیسوادها هرچیزی را بی توجه به معنی اش استفاده می کنید.درحالیکه حتی وقتی فحش هم بدهید باید یک معنا و محتوایی داشته باشد.باید به مخاطبتان مربوط بشود.باید چیزی را تداعی کند. بفهمید! احمق با بی شعور فرق دارد! الدنگ با قرمساق فرق می کند!هرچیزی را بیجا و بی مورد و بیخودی مصرف نکنید. کلمه برای ارتباط ساخته شده. کاربرد درست هرچیزی را یاد بگیرید. یلخی زندگی نکنید
. . .

مرحوم مرتضی ممیز

اول. من پدر نيستم؛ پدر گرافيك نيستم؛ پدر گرافيك نوين هم نيستم؛ من تنها يك تلاش گرم. اين تعارفات متعلق به جامعه اي است كه دنبال سمبل ها است

دوم. همه ما تصور مي كنيم متمدن شده ايم، اما در واقع همان ببوهاي دهاتي و ساده هستيم. اگر اين سادگي از بين برود استثنائا متمدن مي شويد

سوم. زندگي كوششي لذت بخش است؛ اگر آدم خوب و مثبت ببيند. اين مثبت ديدن صرفا نگاه يك آدم هالو به زندگي نيست، بلكه جوهر خوش بختي را كه خاص خوش بختي است، دست كم بو كشيدن است. اين نكته اي است كه اكنون آن را در دوره فوق ليسانس تدريس مي كنم

چهار. نديدم كسي في البداهه بحرالعلوم شود يا حتي اصلا فكر كردن را ياد بگيرد. با كند و كاو و تلاش است كه يواش يواش به جايي مي رسي. اكثرا بلد نيستيم فكر كنيم. فكر كردن سيستم فوق العاده مهم و ظريف پژوهشي قوي است كه بايد همچون ياد گرفتن الفبا در مدرسه به ما ياد داده شود. در حالي كه در كشورهاي جهان سوم كسي در دوران زندگي نه به وسيله پدر و مادر و نه مدرسه و نه خود جامعه فكر كردن را به ما ياد نداده اند. بنابراين به همين خاطر است كه هميشه عقبيم و هميشه در سن هاي بالا به يك مسير يا كورسويي مي رسيم كه چيزهايي را مي فهميم. ما چون فكر كردن بلد نيستيم از اين گزارش ها و يا تفسيرهاي شكمي درباره هر چيز به شكلي فراوان ارايه مي كنيم و همان مبناي قضاوت زندگي ما مي شود

پنجم. من تلاش مي كنم سيستماتيك فكر كردن را به دانشجويان ياد بدهم اما در اين انتقال تجربه موفق نبودم. چرا كه بستر آن در جامعه ما وجود ندارد. ما مثل غلام رضاي تختي يك نفره اوج مي گيريم، جمع ما همچون سرزمين آلمان يك باره بالا نمي آيد. در كشور ما و كشورهاي جهان سوم به خاطر اين حس صيقل زده شان تك نفره بالا مي آيند و اين امر به خاطر آن است كه متفكران ما به صورت حسي آدم هاي فرهيخته اي هستند

ششم. در زمان دانشكده و حتي پس از آن به افرادي برخوردم كه كارهاي بسيار زيبايي داشتند از جمله آغاسي و پس از آن محمد مدبر را كشف كردم. محمد بهرامي، بيوك احمري، جد عموي بزرگ خودم و ... ما همه معلم يكديگر هستيم به شرطي كه به هر چيزي با توجه و فكر نگاه كنيم. لقمان ادهم مي گويد: ادب از كه آموختي، از بي ادبان

هفتم. بايد به مرحله اي از تربيت و فرهيختگي برسيد كه هر كاري مي كنيد درست باشد. اگر دچار شيفتگي كامل شديد و يا تسليم شديد بدانيد كه مرده ايد. هنوز در 67 سالگي سرگيجه دارم، اما از اين گنگي نمي ترسم، چرا كه لازمه كشف است ؛ اگر يك روز فهميديد كه سوال نداريد به شما مي گويم - ببخشيد مرا- خر هستيد