یک آهنگ ساده گوش می کنم. یک آهنگ ِ ساده ی پیانو، توی گوش هام آرام آرام حرف می زنه از . . . سرم درد می کنه، هوای بیرون مثل یک یخبندون بعد از یه برف طولانیه، فقط برف ش نیست، هوا فقط سرده، یخ می زنی، نوک انگشت هام بوی عطر می ده – صورتم رو به عطر ماساژ دادم قبل از اینکه بیام بیرون – و بوی تلخ کاپوچینو و بوی . . . دست هام بوی دست های تو رو هم می ده، هنوز هم بعد از تمام این مدت اگر . . . آره اگه دستم رو تو دستت بگیری و دستکش هم دستم باشه مهم نیست، دست هام بوی تو رو می گیره . . . رسیدم خانه، یخ کرده و گیج و در رو باز می کنم و لبخند می زنم و سلام و . . . صبح توی میلم فقط سرم داد می زنی، من همین جوری گوش می کنم و داد می زنی و . . . عصر توی میلم لبخند می زنی، می گی سفر بودی، می گی چرا من میل نزدم؟ من تمام عصر داشتم فکر می کردم چرا از تو میل ندارم و عصر میلت بود، که نگرانی بد از این نشوم، که وبلاگ می گوید بد تر از آن چه بوده نشدم، من . . . توی تمام این چند تا زندگی که حساب ش از دستم در رفته چند تا است . . . همین طوری آهنگ ِ ساده ی پیانو رو گوش می کنم و چایی رو سر می کشم و می نویسم، با تق تق کیبورد و ته وجودم تلخه، امشب . . . چقدر تلخه همه چیز، چقدر
. . .
راه می افتیم توی خیابان سرد، برای اولین بار رفتیم توی کافی شاپ شکلات، نشستیم و من می دانم که دیگر هیچ وقت نمی توانم پایم را بگذارم توی این کافی شاپ، که یاد تو . . . که اگر . . . اگر . . . نه، هنوز مشهد می مانی
می مانی و راه می افتی توی خیابان و هی سیگار دود می کنی و سرفه می کنی و . . . گذاشته اند بمیری، گذاشته اند . . . رها شده توی این برهوت، این . . . من می لرزم و می گم مگه واقعیت چیه؟ واقعیت وجود نداره، می گم مگه مهمه ؟ واقعیت یک دروغه، یک دروغ احمقانه، چه فرقی می کنه؟ چه فرقی می کنه؟
و تو می خوای منو شوکه کنی؟ احمقانه است، می دونی چی منو شوکه می کنه؟ لبخند تلخ این بشر، این بشر تنها که توی همه چیز تلخ شده منو شوکه می کنه، من که . . . چقدر تنها م. امشب که اومدم خونه همه چیز تنها ست. خیلی تنها
. . .
من باور نمی کنم، باور نمی کنم که تو داری می میری، من مرگ رو باور نمی کنم، نه، تو می ری تهران و بعد . . . بعد مثل همیشه از هم دور می شیم، برای . . . چند ماه؟ چند سال؟ من هم زود می آم، می دونم که زود می آم، من تحمل ِ . . . ایران نمی مانم، هر چی سریع تر بهتر، نمی مانم، تحمل یک روزش هم برایم جهنم است، این جا می لرزم همه اش، اینجا . . . بسته ی سیگار سفید رنگ ت را می گیرم و همراهم هست، توی کوله، همین پشت سرم، فکر می کنم که راه می روی و هی سیگار دود می کنی، سیگاری که مارک ش را هم نمی دانی، هی . . . می دانی، هیچ وقت مکث نمی کنم، مکث نمی کنم برای سفری که هست، در پیش است، من
. . .
آهنگ ساده ای است. به صدای مسعود بهنود گوش می کنم و می گوید از قول آندره مارلو که زندگی چیز بی ارزشی ست، با ارزش ترین چیز بی ارزش
من گوش می کنم و توی گوش هایم جمله نمی ماند، من جمله را از خودم باز می سازم، می دانی، تمام این دنیای لعنتی . . . تمام ش رو . . . به درک . . . مگه مهمه که چی وجود داشته و چی وجود نداشته؟ احمقانه است، همه اش احمقانه است، مرده شور این دنیای بر مدار های منطق ِ پوچ تان
. . .
Sometimes in life you think the fight is over . . .
بگذار باز هم استینگ گوش کنم، گوش کنم و فکر کنم بد بخت ترین زندگی مال تو بوده، یا . . . چشم هام را می بندم و هر چی هم هوا سرد باشه، فقط سینوس هام رو اذیت می کنه، من از تمام این هوا سرد ترم، می فهمی؟
فکر می کنی می فهمی
کی می دونه سردی تو وجود ِ یک نفر یعنی چی؟
فکر می کنی می فهمی
من فکر می کنم که چرا هنوز زنده موندم، شاید . . . شاید چون تو می خوای من موفق باشم، شاید فقط موندم برای همین آرزوی تو . . . به یاد تنها آرزوی ت که دود شد، دود شد و تمام هوای این شهر مزخرف است، مزخرف
من توی شب نمی تونم ببینم. خیلی بد شدم، خیلی، اصلا نمی تونم تشخیص بدم که این چیه و این کی بود، فقط سایه ها، هزار ها سایه توی شب حرکت می کنند
و من بین این سایه ها رد می شم و هنوز هم همون کلاه ِ آبی سفید ِ خنده دار رو سرم می گذارم و دستکش های گرم ِ . . . رد می شم و نگاه هم بکنم فرقی نمی کند، چیزی نمی بینم، همه چیز برایم مثل تابلو های پیکاسو شده، گیج و در هم آمیخته و سرد و . . . سرد، فقط سرد، فقط سرد
سرد
سرد
سرد
سرد
.
.
.
سودارو
2006-01-01
هشت و نوزده دقیقه ی شب
یک شب اخمو، یک شب گیج، پر از هوای سردی که توی آن همه چیز یخ می زند
همه چیز
من سردم است
و دیگر گرم نخواهم شد
. . .
پیوست: دمای هوای مشهد شب ها به منفی هفت درجه زیر صفر می رسد
. . .
راه می افتیم توی خیابان سرد، برای اولین بار رفتیم توی کافی شاپ شکلات، نشستیم و من می دانم که دیگر هیچ وقت نمی توانم پایم را بگذارم توی این کافی شاپ، که یاد تو . . . که اگر . . . اگر . . . نه، هنوز مشهد می مانی
می مانی و راه می افتی توی خیابان و هی سیگار دود می کنی و سرفه می کنی و . . . گذاشته اند بمیری، گذاشته اند . . . رها شده توی این برهوت، این . . . من می لرزم و می گم مگه واقعیت چیه؟ واقعیت وجود نداره، می گم مگه مهمه ؟ واقعیت یک دروغه، یک دروغ احمقانه، چه فرقی می کنه؟ چه فرقی می کنه؟
و تو می خوای منو شوکه کنی؟ احمقانه است، می دونی چی منو شوکه می کنه؟ لبخند تلخ این بشر، این بشر تنها که توی همه چیز تلخ شده منو شوکه می کنه، من که . . . چقدر تنها م. امشب که اومدم خونه همه چیز تنها ست. خیلی تنها
. . .
من باور نمی کنم، باور نمی کنم که تو داری می میری، من مرگ رو باور نمی کنم، نه، تو می ری تهران و بعد . . . بعد مثل همیشه از هم دور می شیم، برای . . . چند ماه؟ چند سال؟ من هم زود می آم، می دونم که زود می آم، من تحمل ِ . . . ایران نمی مانم، هر چی سریع تر بهتر، نمی مانم، تحمل یک روزش هم برایم جهنم است، این جا می لرزم همه اش، اینجا . . . بسته ی سیگار سفید رنگ ت را می گیرم و همراهم هست، توی کوله، همین پشت سرم، فکر می کنم که راه می روی و هی سیگار دود می کنی، سیگاری که مارک ش را هم نمی دانی، هی . . . می دانی، هیچ وقت مکث نمی کنم، مکث نمی کنم برای سفری که هست، در پیش است، من
. . .
آهنگ ساده ای است. به صدای مسعود بهنود گوش می کنم و می گوید از قول آندره مارلو که زندگی چیز بی ارزشی ست، با ارزش ترین چیز بی ارزش
من گوش می کنم و توی گوش هایم جمله نمی ماند، من جمله را از خودم باز می سازم، می دانی، تمام این دنیای لعنتی . . . تمام ش رو . . . به درک . . . مگه مهمه که چی وجود داشته و چی وجود نداشته؟ احمقانه است، همه اش احمقانه است، مرده شور این دنیای بر مدار های منطق ِ پوچ تان
. . .
Sometimes in life you think the fight is over . . .
بگذار باز هم استینگ گوش کنم، گوش کنم و فکر کنم بد بخت ترین زندگی مال تو بوده، یا . . . چشم هام را می بندم و هر چی هم هوا سرد باشه، فقط سینوس هام رو اذیت می کنه، من از تمام این هوا سرد ترم، می فهمی؟
فکر می کنی می فهمی
کی می دونه سردی تو وجود ِ یک نفر یعنی چی؟
فکر می کنی می فهمی
من فکر می کنم که چرا هنوز زنده موندم، شاید . . . شاید چون تو می خوای من موفق باشم، شاید فقط موندم برای همین آرزوی تو . . . به یاد تنها آرزوی ت که دود شد، دود شد و تمام هوای این شهر مزخرف است، مزخرف
من توی شب نمی تونم ببینم. خیلی بد شدم، خیلی، اصلا نمی تونم تشخیص بدم که این چیه و این کی بود، فقط سایه ها، هزار ها سایه توی شب حرکت می کنند
و من بین این سایه ها رد می شم و هنوز هم همون کلاه ِ آبی سفید ِ خنده دار رو سرم می گذارم و دستکش های گرم ِ . . . رد می شم و نگاه هم بکنم فرقی نمی کند، چیزی نمی بینم، همه چیز برایم مثل تابلو های پیکاسو شده، گیج و در هم آمیخته و سرد و . . . سرد، فقط سرد، فقط سرد
سرد
سرد
سرد
سرد
.
.
.
سودارو
2006-01-01
هشت و نوزده دقیقه ی شب
یک شب اخمو، یک شب گیج، پر از هوای سردی که توی آن همه چیز یخ می زند
همه چیز
من سردم است
و دیگر گرم نخواهم شد
. . .
پیوست: دمای هوای مشهد شب ها به منفی هفت درجه زیر صفر می رسد