خوابم، همین جوریش خوابم، شب تازه شروع شده، یک شب با باد هایی که تمام وجودت رو سرد می کنند، یعنی اونقدر سرد که بهم می گی تو دستکش دستته مثلا؟ می خندم که یعنی . . . توی شب دید ندارم. تا نزدیک نشدی نفهمیدم، یعنی درست تا وقتی که ایستاده بودی جلوی من و می خندیدی و من یخ زده بودم و هیچی تو شب نمی تونستم ببینم و . . . خوابم، چشم ها را ببندم رفته ام به خواب، که چقدر خواب خوب است، چقدر خوب است، صد و هفتاد صفحه کتاب را از صبح چپانده ام توی مغزم، صد صفحه اش را هم دیروز، دیروز که شلوغ بود و آخرش میگرن بود و یک مهمانی و نشستن و آخرش غذایی خوردم که اونقدر چرب بود، خوشمزه بود، خوب بود، من دوست داشتم و به اندازه ی یک هفته چاق شدم توش، و آمدم خانه و خوابیدم و هنوز خواب بودم، مامان که گفت بیدار شو، خواب بودم، نمی خواستم بیدار شوم، چشم هایم را باز نگه داشته بودم ولی خواب بودم، خواب، خواب قشنگ و . . . هوای سرد شبی که در خودش پیر می شود
پیر می شود
و ما همین جوری می خندیدیم و تو . . . حالا گیرم که نفس ت بند می اومد که قلبت که . . . تهران، یا مشهد؟ یا، یا من که حوصله، یعنی حوصله نه، نمی تونم، نمی تونم بگم که چی تو من هست . . . آخر یه میل می نویسم به خدا من هنوزم مصطفی م، و جواب نمی دهی، دیگر جواب میل ها را نمی دهی و من . . . کتاب لجم را در می آورد، هی می خوانم و هی تمام نمی شود و هی قانون . . . نقطه ها، علامت ها، واژه ها . . . برای سوال اول یک صفحه و نیم می نویسم، بد خط و بهم ریخته و خط خطی و می نویسم و سه صفحه که نوشته ام می آیم بیرون، همه با خط من مشکل دارند و خودم . . . خوب خودم دوست ش دارم، خط م برای خودم نازه، به من چه که نمی شه جواب امتحان ها را تایپ کرد و داد و . . . برای بار نمی دانم چندم می زنم که یک آهنگ بیاید از باز هم استینگ: هر نفسی که تو می کشی، داستان یه عاشق گیج که همین جوری فقط زل زده ببینه این دختره که دوسش داره چی کار می کنه و این فقط همین جوری . . . تو 1983 این آهنگ رو خونده یعنی . . . من خیلی توچولو بودم اون موقع، خیلی توچولو تر از اینکه بدونم یعنی چی که . . . یعنی چی؟
شب سیاهی که در نوای افسرده ی خودش پیر می شود
پیر می شود و سیگار های اشنو هم کمکی نمی کند
هیچ وقت هیچ چراغی روشن نمی ماند
من همین جوری که تاکسی تو ترافیک بهم ریخته می ره و تو دوست نداری، دست انداز های خیابان ها را دوست نداری و قلبت اذیت می کنه و می گی این دکتره هم کاشته تو رو و می گی و یک جوک سکسی دم گوشم می گی و بلند می خندیم و تاکسی همین جوری موج می خوره توی خیابان و وقتی پیاده می شیم بین ماشین های ایستاده ی احمد آباد و من نمی خواهم، نمی خواهم بروم خانه، نمی خواهم توی خیابان بمانم، من . . . راه می رویم و شب شهری که فردای ش به نام یک عید است
یک عید و خیابان های شلوغ و هر کسی با یک جعبه شیرینی در دست . . . صبح یک ساعت طول کشید تا توانستم شیرینی پیدا کنم، آخر سر هم چیزی که . . . خوب شیرینی است دیگر، مهمان داریم، حتما مهمان داریم، عید غدیر است و . . . خوابم، سرم را بگذارم روی بالشت رفتم، رفتم و خواب های . . . چه خواب هایی برای من منتظر اند؟
میان این شب غریب
که با خودش هی غر غر می کند
و مردم شهر زیر پایش
حتا نمی دانند چه ساعتی است
مردمی که راه می روند و
هوای سرد را دود می کنند میان نفس هاشان
و یک قوطی توی دست . . . هر چیزی
هر چیزی . . . دو تا نوشابه ی خانواده می خرم، کوکاکولا ی گرام، سنگین است، بعد از یک امتحان نفس گیر و یک کتاب که تمام روز ت را کابوس کرده بود با دویست و هفتاد و نه تا شاخ که به نشانه ی گیجی روی مو هایت سبز شده بود و تو . . . حامد رکورد سوتی دانشگاه را شکسته، روز امتحان انقلاب از سوال یازده تست ها جواب داده و اصلا فکر نکرده چرا از سوال یازده شروع شده و نگاه هم نکرده پشت برگ ده سوال دیگر هست و پنج نمره پر . . . فعلا از دانشگاه تلفن تبریکه که روانه ی حامد می شه . . . چقدر خندیدیم امروز . . . انگار نه انگار که کتاب گیج مان کرده که . . . چشم هایم را ببندم خوابم و نمی خواهم بخوابم، نگاه تو توی چشم هایم مانده، وقتی که سر تکان دادی و رفتی و می خندیدی و من
. . .
چشم های من چه شکلی اند؟
کنکور نرسیده هی دارم قول می دهم برای وقت هایی که . . . کلی کتاب های خوشمزه، به سرم زده بروم تست بدهم برای یک تئاتر، یک فیلم مستند که از بچه های دانشگاه صادق می خواد بسازه، کلی طرح که گفتم و تو هم گفتی خوبه و پسندیدی و کلی روز های خوشگل
. . .
یعنی بعد از کنکور . . . این یک ماه و خورده ای لعنتی
. . .
تا سه شنبه من به ابعاد یک شعر ناتمام دلم برایت تنگ می شود، تنگ می شود
تنگ می شود و چشم هایم را می بندم و می خندی و دست هایت
. . .
عید تان مبارک
سودارو
2006-01-18
هشت و پنج دقیقه ی شب
ممنون از لینک
http://bahar-narenj.blogspot.com/
پیر می شود
و ما همین جوری می خندیدیم و تو . . . حالا گیرم که نفس ت بند می اومد که قلبت که . . . تهران، یا مشهد؟ یا، یا من که حوصله، یعنی حوصله نه، نمی تونم، نمی تونم بگم که چی تو من هست . . . آخر یه میل می نویسم به خدا من هنوزم مصطفی م، و جواب نمی دهی، دیگر جواب میل ها را نمی دهی و من . . . کتاب لجم را در می آورد، هی می خوانم و هی تمام نمی شود و هی قانون . . . نقطه ها، علامت ها، واژه ها . . . برای سوال اول یک صفحه و نیم می نویسم، بد خط و بهم ریخته و خط خطی و می نویسم و سه صفحه که نوشته ام می آیم بیرون، همه با خط من مشکل دارند و خودم . . . خوب خودم دوست ش دارم، خط م برای خودم نازه، به من چه که نمی شه جواب امتحان ها را تایپ کرد و داد و . . . برای بار نمی دانم چندم می زنم که یک آهنگ بیاید از باز هم استینگ: هر نفسی که تو می کشی، داستان یه عاشق گیج که همین جوری فقط زل زده ببینه این دختره که دوسش داره چی کار می کنه و این فقط همین جوری . . . تو 1983 این آهنگ رو خونده یعنی . . . من خیلی توچولو بودم اون موقع، خیلی توچولو تر از اینکه بدونم یعنی چی که . . . یعنی چی؟
شب سیاهی که در نوای افسرده ی خودش پیر می شود
پیر می شود و سیگار های اشنو هم کمکی نمی کند
هیچ وقت هیچ چراغی روشن نمی ماند
من همین جوری که تاکسی تو ترافیک بهم ریخته می ره و تو دوست نداری، دست انداز های خیابان ها را دوست نداری و قلبت اذیت می کنه و می گی این دکتره هم کاشته تو رو و می گی و یک جوک سکسی دم گوشم می گی و بلند می خندیم و تاکسی همین جوری موج می خوره توی خیابان و وقتی پیاده می شیم بین ماشین های ایستاده ی احمد آباد و من نمی خواهم، نمی خواهم بروم خانه، نمی خواهم توی خیابان بمانم، من . . . راه می رویم و شب شهری که فردای ش به نام یک عید است
یک عید و خیابان های شلوغ و هر کسی با یک جعبه شیرینی در دست . . . صبح یک ساعت طول کشید تا توانستم شیرینی پیدا کنم، آخر سر هم چیزی که . . . خوب شیرینی است دیگر، مهمان داریم، حتما مهمان داریم، عید غدیر است و . . . خوابم، سرم را بگذارم روی بالشت رفتم، رفتم و خواب های . . . چه خواب هایی برای من منتظر اند؟
میان این شب غریب
که با خودش هی غر غر می کند
و مردم شهر زیر پایش
حتا نمی دانند چه ساعتی است
مردمی که راه می روند و
هوای سرد را دود می کنند میان نفس هاشان
و یک قوطی توی دست . . . هر چیزی
هر چیزی . . . دو تا نوشابه ی خانواده می خرم، کوکاکولا ی گرام، سنگین است، بعد از یک امتحان نفس گیر و یک کتاب که تمام روز ت را کابوس کرده بود با دویست و هفتاد و نه تا شاخ که به نشانه ی گیجی روی مو هایت سبز شده بود و تو . . . حامد رکورد سوتی دانشگاه را شکسته، روز امتحان انقلاب از سوال یازده تست ها جواب داده و اصلا فکر نکرده چرا از سوال یازده شروع شده و نگاه هم نکرده پشت برگ ده سوال دیگر هست و پنج نمره پر . . . فعلا از دانشگاه تلفن تبریکه که روانه ی حامد می شه . . . چقدر خندیدیم امروز . . . انگار نه انگار که کتاب گیج مان کرده که . . . چشم هایم را ببندم خوابم و نمی خواهم بخوابم، نگاه تو توی چشم هایم مانده، وقتی که سر تکان دادی و رفتی و می خندیدی و من
. . .
چشم های من چه شکلی اند؟
کنکور نرسیده هی دارم قول می دهم برای وقت هایی که . . . کلی کتاب های خوشمزه، به سرم زده بروم تست بدهم برای یک تئاتر، یک فیلم مستند که از بچه های دانشگاه صادق می خواد بسازه، کلی طرح که گفتم و تو هم گفتی خوبه و پسندیدی و کلی روز های خوشگل
. . .
یعنی بعد از کنکور . . . این یک ماه و خورده ای لعنتی
. . .
تا سه شنبه من به ابعاد یک شعر ناتمام دلم برایت تنگ می شود، تنگ می شود
تنگ می شود و چشم هایم را می بندم و می خندی و دست هایت
. . .
عید تان مبارک
سودارو
2006-01-18
هشت و پنج دقیقه ی شب
ممنون از لینک
http://bahar-narenj.blogspot.com/