January 17, 2006

اینقدر تو کیمیاگر کویلیو از نشانه ها حرف می زد و من خر . . . یعنی از همان گلی که امروز دیدم توی خیابان می فروختند آن هم جلوی صورت ِ من توی ترافیک باید می فهمیدم و آن قدر توی خودم فرو رفته بودم که حتا وقتی گفتی، یعنی جلوی روم گفتی، یعنی اونقدر واضح گفتی هم نفهمیدم، آنقدر توی حس گاومیشی خودم فرو رفته بودم که درک نمی کردم، دوباره شده بودم یک گاومیش سیاه که هی لب ش را می جوید، که . . . که چی؟ یک موضوع واضح ِ ساده ی مبرهن را نمی فهمی خره، و هی . . . اعصابم خرد است، سرم درد می کند و وسط این همه اعصاب خردی این هدفون هم لج بازی ش گرفته، من . . . منو ببخش، لطفا منو ببخش

* * * *

سالن امتحانات و صد و خورده ای نفر چپانده شده برای یک امتحان ملالت بار با نیم ساعت تاخیر . . . می نشینم و همین جوری منتظر می شم و وقتی برگه ها پخش می شه و بغل دستی م فکر می کنه کسی دنبالم کرده که اینقدر تند تند جواب می دم، و من فقط جواب می دم و حوصله ندارم فکر هم بکنم، کلا امتحان زمانی است برای فکر نکردن، که مثل یک ماشین، یک کامپیوتر همین جوری جواب های شسته رفته برای برگه جواب بیاوری و بعد هم بیایی بیرون، بیست تا تست، ده تا تشریحی، بیست و پنج دقیقه، بلند می شوم و حوصله ندارم یک بار دیگر برگه را بخوانم ببینم دست خط مبارک – یکی از بد ترین ها در کل مشهد – غلط املایی نداشته باشد، فکر کنم شش ماهی بود امتحان کتبی به زبان فارسی نداده بودم و آمدم بیرون و خوبی درس های عمومی این است که زود از ذهنت می پرد بیرون و الان من مانده ام و یک روز بی امتحان و دویست و هفتاد و هفت صفحه از یک کتاب که هی قانون از خودش صادر می فرماید و مانده ام و اینکه این فصل ها را چه جوری می خواهم بخوانم؟ یعنی چهارشنبه هر جوری باید خوانده شده باشد

نه اینکه وقت نبوده باشد، از اول ترم می دانستم کل کتاب هست، ولی . . . کدام دانشجویی کار هایش را دقیقه ی نود انجام نمی دهد؟ من نمی فهمم که چرا باید کتاب های اینجوری را امتحان گرفت؟ بابا به خدا من سه سال است دارم
Outline
می نویسم و هنوز نمی دانم چارچوبش چه جوری است و هر بار کتاب باز می کنم، یعنی سر چند تا امتحان هم با سر بلندی نشسته ام و یک بار یک ساعت فقط نوشتن یکی از همین اوت لاین ها طول کشید و هنوز هم می روم سراغ کتاب قرمز رنگ که اوت لانگ چی بیده، خوب کتاب ش هست، دکتر مطلب زاده هم همیشه همین را می گفت، می گفت بابا جان کامپیوتر اختراع شده که این کار ها را بکند، کتاب درست شده که دستور العمل ها جلوی چشم باشد، ما آدم ها کار مان کامپیوتر بودن یا عین کتاب بودن که نیست، ما کار مان این است که بتوانیم از این ها استفاده بکنیم، حالا هی آقایان اساتید یک دیکشنری سر جلسه ی امتحان آوردن را دست شان می لرزد که نه، تقلب است، آقا جان مگر هم خود شکسپیر کی بود؟ بیست و چهار هزار تا کلمه می دانست، ویکتور هوگو ده هزار تا کلمه، چه انتظاری دارند این ها؟

تازه من همیشه به دوست هام گفتم که کی از کلاس های ترجمه مترجم بلند شده؟ یا از سر کلاس های ادبیات نویسنده و شاعر؟ این کلاس ها فقط خفه کننده ی روح آدم هستند، یعنی اگر مواظب نباشی وجودت را خرد می کنند

. . .

* * * *

نمایشگاه کتاب های تخصصی در دانشگاه فردوسی تا 28 م ماه جاری همچنان برقرار است، سالن کوثر، از ساعت هشت صبح تا چهار بعد از ظهر، امروز آن جا بودم، کتاب ها جالب بودند، ولی فوق العاده گران، کتابی که من خودم داشتم را حدود 20 درصد گران تر از چیزی که از تهران خریدم می داد، یکی از دوستانم کتابی خریده است که نگاه کردم 40 درصد گران تر از نمایشگاه بود، کتاب ها بین 20 تا 100 درصد گران تر از نمایشگاه کتاب تهران بودند، ولی قدم زدن در آن بد نیست، آدم چند تا کتاب می بیند و خوب است

ضمنا شنیده ام که جهاد دانشگاهی سری جدید کتاب های انگلیسی را آورده است، خودم که نمی رسم سر بزنم، هر کسی رفت سلام برساند

* * * *

نمی دانم کی وبلاگ انگلیسی را وقت و بی وقت پینگ می کند، در هر صورت هر بار به روز باشد من توی پستم می آورم، وبلاگ انگلیسی به روز است - راستی، کسی می داند من چرا فقط در روز های فرد به روز می کنم؟ نه در روز های زوج؟ خودم هم نمی دانم، فقط برایم عادت شده است

http://soodarooinlove.blogspot.com

سودارو
2006-01-16
نه و پنج دقیقه ی شب

هنوز نگران، یعنی تا وقتی جواب میل ت نیاید نگران، که می بخشی مرا؟ می بخشی؟