January 05, 2006

الان . . . شب شده، من هنوز گیجم، از یکشنبه شب تا امروز ظهر تقریبا یک نفس داشتم کار می کردم، خوب کار های رشته ی من هم مرتبط به ذهن می شه و نتیجه اش می شه خواب های سنگین، سنگین تر از آن چیزی که بشه فکر ش رو کرد، مثل امروز عصر که چهار ساعت خوابیدم وقتی بیدار شده بودم فکر می کردم ساعت ها خوابیده ام، ولی ساعت حرف دیگری می زد

انگاری از همه چیز دور بوده باشم

میل نزده ام، لابد دلت گرفته است که میل نزده ام که . . . نه، فقط جواب میل هایی را دادم که مال قرار ملاقات بود و آن هم چند کلمه و . . . وقت نشد حتا جواب میل آقای معروفی را هم بدهم

آره آقای معروفی، درست جمله ی آندره مالرو اینه: زندگی هیچ ارزشی نداره، ولی هیچ چیزی هم ارزش زندگی رو نداره. من اشتباه جمله رو آورده بودم. ذهن من اصلا قابلیت به یاد نگه داشتن جمله ها رو نداره، همه چیز رو به اون چیزی که دوست دارم تبدیل می کنم، راستی من خیلی وقت پیش ضد خاطرات آندره مالرو رو خوانده بودم، فکر کنم هنوز وقت ش نشده باشه، ولی یک بار دیگه هم می خونم ش، یعنی یک مقدار دیدگاه های جدید تر که پیدا کنم اون کتاب رو یکبار دیگه می خونم، اون موقع نمی دونستم ابوالحسن نجفی که اون کتاب رو ترجمه کرده کیه، الان فکر می کنم کاش جمله ها رو با دقت بیشتری می خوندم

* * * *

می دانید . . . آرزوی کتاب های فارسی خوشگل کردم و از جایی که فکرش را نمی کردم دو تا کتاب خوشگل دستم آمد، فارسی نه، دیروز رونالد گفت که کتاب فروشی جهاد دانشگاهی کتاب انگلیسی آورده، کلا تو مشهد کتاب انگلیسی وقتی بیاید روی هوا می رود، ما هم خود مان را کشتیم و توی هوای نمی دانم چند درجه زیر صفر بعد از چهار تا کلاس خودمان را رساندیم کتاب فروشی جهاد دانشگاهی و آره، هنوز پانزده عنوانی داشت، من ایلیاد و اودیسه ی هومر را خریدم، مثلا رفته بودم نگاه کنم، آنقدر کتاب توی نوبت خواندن دارم که بهتر است چشم هایم را به کتاب های جدید ِ انگلیسی ببندم، ولی این ها ترجمه ی انگلیسی ِ چپمن هستند، آدم های دیگه ای هم این کتاب رو ترجمه کردن، مثلا الگزاندر پوپ – ما تو فارسی می گیم الکساندر پوپ – هم ترجمه کرده، ولی این ترجمه که بیشتر از سیصد سال پیش به انگلیسی انجام شده تقریبا معروف ترین ترجمه ی هومر به انگلیسی است، الان دو تا کتاب توی قفسه ی کتاب ها ست، می دونم که تا دو ماه دیگه فقط می توانم برای دلخوشی به صفحه هاش نگاه کنم ولی . . . شعبه ی سوم جهاد دانشگاهی در سه راه ادبیات، خیابان شهید اسدالله زاده، مکان سابق دانشگاه ادبیات و جهاد دانشگاهی فعلی، درست در کنار درب ورودی است، گفته اند که این اولین سری کتاب ها ست و به آوردن کتاب ادامه خواهند داد، کتاب ها مال انتشارات وردزورث کلاسیک و کلاسیک های انتشارات ِ آکسفورد است، سفارش کتاب هم قبول می کنند، این هم شماره تلفن کتاب فروشی، سر زدن بدون فایده نیست، میانگین قیمت کتاب ها دو هزار و پانصد تومان، آن ها که خواندن کتاب ها را از روی نسخه های اصلی دوست دارند، این فرصت پیش آمده را از دست ندهند

8433462

* * * *

چیزی توی ذهنم سنگینی می کنه که . . . دلم می خواست امشب بشینم اینجا و بنویسم و توی نوشته هام داد بزنم، ولی . . . ذهنم بسته شده، شاید منتظرم فردا هم بیشتر صحبت کنیم تا . . . نمی دونم

اصلا نمی دونم

2006-01-04
نه و هجده دقیقه ی شب