خواستگاه شعر – قسمت دوم
سیزده ی ژانویه پست اول را در مورد خواستگاه شعر منتشر کردم و از آن موقع یکی آقای موسوی جواب داده اند و اول گفته اند در مورد حسین منزوی این مقاله از ایشان خوانده شود
http://www.kalagh.com/content.asp?post=1299
و بعد هم گفته اند که ترجیح می دهند در وبلاگ شان یک پست بگذارند و جواب بدهند. سامره اسد زاده هم گفته است موضوع جالب است ولی فعلا از نظر روحی نمی تواند تمرکز کند روی موضوع، من منتظر جواب ایشان هم هستم. خودم هم همان طور که گفته بودم آمده ام که اولین قسمت از متن آقای محمد مختاری را اینجا بگذارم
توی ذهنم یک بر آورد کرده ام که اگر بخواهم متن را درست حسابی بررسی کنم چیزی حدود صد قسمت باید بنویسم، شروع می کنم ببینم چقدر را می شود ارائه داد
سودارو
* * * *
انسان در شعر معاصر
- درک حضور دیگری –
با تحلیل شعر نیما – شاملو – اخوان – فروغ فرخزاد
مرحوم محمد مختاری
نویسنده بوسیله ی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به قتل رسید
تهران – چاپ دوم – 1378 – انتشارات توس - 3300 نسخه – گالینگور – 646 صفحه – 2800 تومان
در آمد
آنچه در پاییز سال 1358 در کانون نویسندگان ایران رخ داد، تامل مستمری درباره ی ارزشها و اصول و مسائل انسانی در ذهن من پدید آورد که سرانجام، چنانکه توضیح خواهم داد، به نوشتن چنین کتابی منجر شد
در آن سال، پنج تن از اعضای برجسته ی کانون نویسندگان، به سبب نقض عملی اصول دموکراتیک و منشور کانون به رای مجمع عمومی از کانون اخراج شدند
در آن ایام کانون در پی برگزاری شبهای آزادی و فرهنگ بود، و هیات دبیران کانون نیز در تماس با مقامات مسئول، در پی کسب اجازه بود
اما آن گروه با برگزاری چنین شبهایی مخالف بودند، و با اتکا بر تحلیل سیاسی و گروهی خویش تصمیم کانون را انحرافی و نادرست و بر خلاف مصالح ملی قلمداد می کردند، و طی بحثهای گوناگون در جلسات عمومی، به رغم رای و نظر اکثریت اعضا که تصمیم به برگزاری شبها گرفته بودند، می خواستند رای و نظر خود را تحمیل کنند. و به هر شکل و وسیله ای در پی آن بودند که شبهای کانون برگزار نشود، به همین سبب نیز مساله را از داخل کانون به روزنامه ها و ارگانهای سیاسی کشاندند. طی مقاله های متعددی به تخطئه کانون پرداختند. موضع آن را یک موضع سیاسی خاص القا کردند، و برچسبهایی بدان زدند که ضرورتی نمی بینم در اینجا از آنها یاد کنم، به ویژه که شرح و تفصیلش نیز بسیار است
سرانجام هیات دبیران، تعلیق عضویت گروه پنج نفره را اعلام کرد. اما مخالفتها در اینجا و آنجا همچنان ادامه یافت. و در پی آن حدود یکصد تن از اعضای کانون طی نامه ای خواستار برگزاری مجمع عمومی فوق العاده شدند تا به مساله رسیدگی شود
در مجمع عمومی، دو پیشنهاد درباره ی عضویت این گروه به هیات رئیسه مجمع ارائه شد. نخست پیشنهاد آقای محمد علی سپانلو بود که بر ادامه تعلیق به مدت 6 ماه تاکید داشت
دیگری پیشنهاد اخراج بود که از سوی شش تن از اعضا، از جمله این جانب، امضا شده بود
همراه با پیشنهاد اخراج، پیشنهاد دیگر ما نیز به تصویب رسید که ضمیمه پیشنهاد اخراج بود، و مساله ای اساسی را در بر داشت. و غرض اصلی من از یادآوری مختصر این ماجرا نیز طرح دوباره همان مساله اساسی است که در آن هنگام هنوز طرحی خام و مقدماتی بیش نبود، و دست کم در ذهن خود من چنین بود
در این پیشنهاد از مجمع عمومی درخواست شده بود که کمیسیونی تشکیل شود، و درباره این رویداد و نظایر آن تحقیق کند تا معلوم شود که چرا و چگونه عده ای نمی توانند عده ای دیگر، به ویژه مخالفان نظر خود را تحمل کنند، و به رای و نظر آنان احترام بگذارند. و حتی اگر اکثریت اعضای یک کانون دموکراتیک نیز به پیشنهادی رای دهند، و در پی اقدامی باشند، باز آن تصمیم را فاقد حقانیت و صلاحیت لازم می شمارند. و برای جلوگیری از آن چندان می کوشند که احتمالا به ستیز نیز بینجامد؟ آن هم تنها به این سبب که با رای و نظر و تحلیل و شاید مصلحت خود آنان مطابق نیست
مجمع عمومی کمیسیونی را مامور تحقیقی کرد که اینجانب نیز عضو آن بودم. این کمیسیون طی دو سه ماه، جلسه های تشکیل داد، و حاصل بحث، و جمعبندی بررسی خویش را به صورت چند مساله اساسی، توسط اینجانب به کانون گزارش داد که رئوس آن مطالب چنین است
الف – کمیسیون تنها طرح بیماری شناختی مساله را بر عهده ی خویش دانسته است، و در نتیجه به علت یابی موضوع نپرداخته است
ب – مساله عدم پذیرش و تحمل دیگری یک عارضه فرهنگی دیرینه در جامعه ماست، که فاقد تجربه نظام یافته ی دموکراتیک است
ج – این عارضه مشخصه کسانی است که خود را تنها حامل حقیقت مطلق می پندارند
د – وقتی کسی می پندارد کل حقیقت مطلق تنها با اوست، پس دیگری را که با او مخالف است طبعا بر باطل می انگارد
ه – حقیقت مطلق ایجاب می کند که باطل نفی و حذف شود، و حق برقرار بماند
و – از آنجا که تشخیص حق مطلق صرفا توسط من و گروه من صورت می گیرد، پس وسیله ی برقراری حق، و نحوه از بین بردن باطل ( یا دیگری ) نیز صرفا به تشخیص و مصلحت من و گروه من موکول و مجاز است
ز – روشهای ماکیاولیسیتی، توطئه، اپورتونیسم، هدف توجیه کننده وسیله است و … از دل چنین گرایش و تشخیص بر می آید
باری کار کمیسیون با گزارش به مجمع پایان گرفت. و ماجرای چندین ماهه خاتمه یافت. در حالی که خلجان ذهنی من، و مطمئنا بسیاری دیگر از یاران کانون، تازه آغاز شده بود
. . .
ادامه دارد
* * * *
شاید هنوز برای کسانی واضح نباشد که چرا من این مقدمه را می آورم و این موضوع چه ربطی دارد به وضعیت اسفناک شعر در ایران؟ خوب جواب آن را وقتی متن را کامل آوردم خواهید خواند، فقط لطفا روی این متن هایی که می آورم یک کم بیشتر فکر کنید
لطفا هر کسی که در این مورد متنی نوشته است به من اطلاع دهد که لینک آن را همراه متن های بعدی منتشر کنم
با احترام
سودارو
2006-01-15
دو و سیزده دقیقه ی صبح
سیزده ی ژانویه پست اول را در مورد خواستگاه شعر منتشر کردم و از آن موقع یکی آقای موسوی جواب داده اند و اول گفته اند در مورد حسین منزوی این مقاله از ایشان خوانده شود
http://www.kalagh.com/content.asp?post=1299
و بعد هم گفته اند که ترجیح می دهند در وبلاگ شان یک پست بگذارند و جواب بدهند. سامره اسد زاده هم گفته است موضوع جالب است ولی فعلا از نظر روحی نمی تواند تمرکز کند روی موضوع، من منتظر جواب ایشان هم هستم. خودم هم همان طور که گفته بودم آمده ام که اولین قسمت از متن آقای محمد مختاری را اینجا بگذارم
توی ذهنم یک بر آورد کرده ام که اگر بخواهم متن را درست حسابی بررسی کنم چیزی حدود صد قسمت باید بنویسم، شروع می کنم ببینم چقدر را می شود ارائه داد
سودارو
* * * *
انسان در شعر معاصر
- درک حضور دیگری –
با تحلیل شعر نیما – شاملو – اخوان – فروغ فرخزاد
مرحوم محمد مختاری
نویسنده بوسیله ی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به قتل رسید
تهران – چاپ دوم – 1378 – انتشارات توس - 3300 نسخه – گالینگور – 646 صفحه – 2800 تومان
در آمد
آنچه در پاییز سال 1358 در کانون نویسندگان ایران رخ داد، تامل مستمری درباره ی ارزشها و اصول و مسائل انسانی در ذهن من پدید آورد که سرانجام، چنانکه توضیح خواهم داد، به نوشتن چنین کتابی منجر شد
در آن سال، پنج تن از اعضای برجسته ی کانون نویسندگان، به سبب نقض عملی اصول دموکراتیک و منشور کانون به رای مجمع عمومی از کانون اخراج شدند
در آن ایام کانون در پی برگزاری شبهای آزادی و فرهنگ بود، و هیات دبیران کانون نیز در تماس با مقامات مسئول، در پی کسب اجازه بود
اما آن گروه با برگزاری چنین شبهایی مخالف بودند، و با اتکا بر تحلیل سیاسی و گروهی خویش تصمیم کانون را انحرافی و نادرست و بر خلاف مصالح ملی قلمداد می کردند، و طی بحثهای گوناگون در جلسات عمومی، به رغم رای و نظر اکثریت اعضا که تصمیم به برگزاری شبها گرفته بودند، می خواستند رای و نظر خود را تحمیل کنند. و به هر شکل و وسیله ای در پی آن بودند که شبهای کانون برگزار نشود، به همین سبب نیز مساله را از داخل کانون به روزنامه ها و ارگانهای سیاسی کشاندند. طی مقاله های متعددی به تخطئه کانون پرداختند. موضع آن را یک موضع سیاسی خاص القا کردند، و برچسبهایی بدان زدند که ضرورتی نمی بینم در اینجا از آنها یاد کنم، به ویژه که شرح و تفصیلش نیز بسیار است
سرانجام هیات دبیران، تعلیق عضویت گروه پنج نفره را اعلام کرد. اما مخالفتها در اینجا و آنجا همچنان ادامه یافت. و در پی آن حدود یکصد تن از اعضای کانون طی نامه ای خواستار برگزاری مجمع عمومی فوق العاده شدند تا به مساله رسیدگی شود
در مجمع عمومی، دو پیشنهاد درباره ی عضویت این گروه به هیات رئیسه مجمع ارائه شد. نخست پیشنهاد آقای محمد علی سپانلو بود که بر ادامه تعلیق به مدت 6 ماه تاکید داشت
دیگری پیشنهاد اخراج بود که از سوی شش تن از اعضا، از جمله این جانب، امضا شده بود
همراه با پیشنهاد اخراج، پیشنهاد دیگر ما نیز به تصویب رسید که ضمیمه پیشنهاد اخراج بود، و مساله ای اساسی را در بر داشت. و غرض اصلی من از یادآوری مختصر این ماجرا نیز طرح دوباره همان مساله اساسی است که در آن هنگام هنوز طرحی خام و مقدماتی بیش نبود، و دست کم در ذهن خود من چنین بود
در این پیشنهاد از مجمع عمومی درخواست شده بود که کمیسیونی تشکیل شود، و درباره این رویداد و نظایر آن تحقیق کند تا معلوم شود که چرا و چگونه عده ای نمی توانند عده ای دیگر، به ویژه مخالفان نظر خود را تحمل کنند، و به رای و نظر آنان احترام بگذارند. و حتی اگر اکثریت اعضای یک کانون دموکراتیک نیز به پیشنهادی رای دهند، و در پی اقدامی باشند، باز آن تصمیم را فاقد حقانیت و صلاحیت لازم می شمارند. و برای جلوگیری از آن چندان می کوشند که احتمالا به ستیز نیز بینجامد؟ آن هم تنها به این سبب که با رای و نظر و تحلیل و شاید مصلحت خود آنان مطابق نیست
مجمع عمومی کمیسیونی را مامور تحقیقی کرد که اینجانب نیز عضو آن بودم. این کمیسیون طی دو سه ماه، جلسه های تشکیل داد، و حاصل بحث، و جمعبندی بررسی خویش را به صورت چند مساله اساسی، توسط اینجانب به کانون گزارش داد که رئوس آن مطالب چنین است
الف – کمیسیون تنها طرح بیماری شناختی مساله را بر عهده ی خویش دانسته است، و در نتیجه به علت یابی موضوع نپرداخته است
ب – مساله عدم پذیرش و تحمل دیگری یک عارضه فرهنگی دیرینه در جامعه ماست، که فاقد تجربه نظام یافته ی دموکراتیک است
ج – این عارضه مشخصه کسانی است که خود را تنها حامل حقیقت مطلق می پندارند
د – وقتی کسی می پندارد کل حقیقت مطلق تنها با اوست، پس دیگری را که با او مخالف است طبعا بر باطل می انگارد
ه – حقیقت مطلق ایجاب می کند که باطل نفی و حذف شود، و حق برقرار بماند
و – از آنجا که تشخیص حق مطلق صرفا توسط من و گروه من صورت می گیرد، پس وسیله ی برقراری حق، و نحوه از بین بردن باطل ( یا دیگری ) نیز صرفا به تشخیص و مصلحت من و گروه من موکول و مجاز است
ز – روشهای ماکیاولیسیتی، توطئه، اپورتونیسم، هدف توجیه کننده وسیله است و … از دل چنین گرایش و تشخیص بر می آید
باری کار کمیسیون با گزارش به مجمع پایان گرفت. و ماجرای چندین ماهه خاتمه یافت. در حالی که خلجان ذهنی من، و مطمئنا بسیاری دیگر از یاران کانون، تازه آغاز شده بود
. . .
ادامه دارد
* * * *
شاید هنوز برای کسانی واضح نباشد که چرا من این مقدمه را می آورم و این موضوع چه ربطی دارد به وضعیت اسفناک شعر در ایران؟ خوب جواب آن را وقتی متن را کامل آوردم خواهید خواند، فقط لطفا روی این متن هایی که می آورم یک کم بیشتر فکر کنید
لطفا هر کسی که در این مورد متنی نوشته است به من اطلاع دهد که لینک آن را همراه متن های بعدی منتشر کنم
با احترام
سودارو
2006-01-15
دو و سیزده دقیقه ی صبح