January 13, 2006

نخستین غزلی که از من چاپ شد ( منظورم غزل در حال و هوای تازه ای است که راهی در غزل امروز گشود) این عزل بود. در مجله ی فردوسی، سال 47 – شماره اش را به یاد ندارم ! – این غزل بعد ها و به فاصله ی سه، چهار ماه مورد استقبال دوستان ! قرار گرفت و شاید بتوانم نزدیک به صد غزل را که در اقتفای مستقیم یا غیر مستقیم این غزل سروده شده بود، به یاد بیاورم. ارزش این غزل چه به عنوان نقطه عطفی در غزلهای این شاعر و چه به عنوان عنصری موثر در شاعران دیگر می تواند همچنان محفوظ بماند

حسین منزوی

لبت صریح ترین آیه شکوفایی ست
و چشم هایت شعر سیاه گویایی ست
چه چیز داری با خویشتن که دیدارت
چو قله های مه آلود، محو و رویایی ست
چگونه وصف کنم هیات غریب ترا
که در کمال ظرافت کمال والایی ست
تو از معابد مشرق زمین عظیم تری
کنون شکوه تو و بهت من تماشایی ست
در آسمانه دریای دیدگان تو، شرم
گشوده بال تر از مرغکان دریایی ست
شمیم وحشی گیسوی کولی ات نازم
که خوابناک تر از عطر های صحرایی ست
مجال بوسه به لب های خویشتن بدهیم
که این بلیغ ترین مبحث شناسایی ست

*

نمی شود به فراموشی ات سپرد و گذاشت
چنین که یاد تو زود آشنا و هر جایی ست
تو باری – اینک از اوج بی نیازی خود
، که چون غریبی من مبهم و معمایی ست
پناه غربت غمناک دستهایی باش
که دردناک ترین ساقه های تنهایی ست

حسین منزوی

یک بار در بحثی که راه افتاده بود در کارگاه ادبیات، سید مهدی موسوی از حسین منزوی به عنوان بهترین شاعر این چند دهه ی گذشته نام برد، من هم دنبال این بودم که بدانم این حسین منزوی کیست، کتاب از ترمه و تغزل را یافتم که منتخبی است از اشعار حسین منزوی، دو روزی است سرگرم خواندن این کتاب هستم، دیروز بخشی از یک شعر و امروز یک عزل کامل از این شاعر را گذاشتم اینجا، خواندن اشعار منزوی یک بهانه است برای من تا به این سوال خوب فکر کنم که چرا شعر امروز ایران در بین مردم خواستگاه ندارد، ببینید منظورم این است که صدای کسانی مثل اخوان ثالث و احمد شاملو به خانه های مردم می رفته است، هنوز که هنوز است این اشعار زنده هستند، حالا گیرم در صدای فرهاد که حداقل بین هم نسل های من محبوبیت فراگیری دارد، یا در فروغ که هر کسی را می شناسم یک نسخه از دیوانش را عزیز می داند یا سهراب که هنوز هم می درخشد و . . . می خواهم بدانم چه شده است که وقتی من یکی از بهترین مجموعه های غزل معاصر را می آورم خانه – این ها را فقط به خاطر شما چاپ می کنم، از مهدی موسوی – توی خانه به آن ها می خندند، می خواهم بدانم کتاب هایی که توقیف نمی شوند و چاپ می شوند چرا بازار ندارند؟ می خواهم بدانم چرا شعر امروز ایران به شدت بومی است و علایق انسان گرایی و یا بهتر بگویم، جهانی در خود ندارد؟

بگذارید سوال هایم را دسته بندی کنم

اول – چرا بازار کتاب های شعر در ایران نا امید کننده شده است؟ چرا مردم کتاب های شعر را نمی خرند؟ چرا تیراژ کتاب های شعر شده است هزار و دویست تا که آن را هم باید مجانی پخش کرد که شاید خوانده شود، چرا؟

دوم – چرا ما مجله ای که ریشه دوانده باشد در باره ی شعر نداریم؟ می گویید سانسور است و توقیف، خوب این اینترنت کوفتی چه می کند؟ یک مانیها داریم و یک مجله ی شعر، آن ها موفق محسوب می شوند؟

سوم – چرا نقد شعر یا بهتر بگویم، منتقد حرفه ای شعر نداریم؟ این سوال خیلی کلی تر است، اول چرا ما نقد ادبی را در ایران نداریم؟ دوم اینکه چرا اینقدر مقاله نویسی در ایران در زمینه ی ادبیات عقب افتاده تر از کشور های دیگر است؟ مثلا ما در مقابل سنت تقریبا سیصد ساله ی مقالات ادبی در کشور انگلستان اصلا حرفی برای گفتن نداریم، چرا؟

چهارم – چرا ما شاعر حرفه ای در ایران انگشت شمار داریم؟ چرا همان ها هم مهجور مانده اند؟

همین الان هم می توانم درباره ی هر کدام از این سوال ها چند صفحه ای جواب بنویسم، ولی می خواهم بخوانم، بخوانم و ببینم چه می شود، به مرور زمان، این بحث ها را سعی می کنم در وبلاگ بیاورم، از شنیدن جواب های دیگران هم خوشحال می شوم، هر چند تجربه ثابت کرده به این بحث ها کسی محل هم نمی دهد، حداکثر لطفی که بشود خوانده شدن آن ها است و همین، یعنی جواب دارند، از خوانندگان همین صفحه آقای معروفی و آقای موسوی و آقای ناظم و آقای جاوید می توانند جواب های خوبی به این سوال ها بدهند، سوال این است که جواب می دهند یا نه؟ یعنی این سوال ها اصلا مهم هستند یا نه؟

پیوست: برای روشن شدن مطلب شروع می کنم به یک کار، مرحوم محمد مختاری یک کتاب دارند به اسم انسان در شعر معاصر، یک مقدمه ی زیبا دارد این کتاب، آن مقدمه را خلاصه می کنم و با توضیحاتی که اضافه می کنم می آورم اینجا – البته عجله نداشته باشید، من خیلی وقت آزاد کم دارم، ولی می آورم و می خوانیم و ببینیم چه می شود

سودارو
2006-01-13
دوازده و سی و نه دقیقه ی شب

دیروز چند تا لینک اضافه کردم، اول فارسی تایپ کردم، ولی به خطوط چینی نشان می داد، عوض کردم و لاتین تایپ کردم، ضمنا تمام لینک های بلاگ رولینگ وبلاگ فارسی را در وبلاگ انگلیسی هم گذاشته اند، وبلاگ انگلیسی هم به روز است