May 22, 2004

توي دانشگاه خيلي ها مي دانند كه من چقدر مجذوب هري پاتر هستم
يك بخش از زندگي من بحث در مورد كتاب هاي هري پاتر بوده است
يك بار كسي به من مي گفت كه در اين كتاب ها استفاده ي كامل و جامعي از فرهنگ عامه و افسانه ها و اسطوره ها شده است و اين پيوند گذشته و امروز چقدر كتاب را جذاب كرده است
و مي گفت كاش كسي هم به فكر باشد و فرهنگ ما را هم در دنياي مدرن مصور كند

و حالا كتابي روبه روي نگاه من است كه اين وظيفه را به انجام رسانده است
"داستان شاهدخت سرزمين ابديت" اثر آرش حجازي، نويسنده و مترجم مشهور و گويا صاحب انتشارات كاروان
كتاب را پرنده ي كوچك از تهران خريده و خوانده و لذت برده و بعد هم كتاب را سورئال گرفت و دو سه روزه خواند و حالا من كتاب را خوانده ام
الان ساعت 4 و 6 دقيقه بعد از ظهر جمعه است و كتاب تازه تمام شده، دلم مي خواهد يك نفس عميق بكشم و بگويم عالي بود

كتاب را بخوانيد
در ليستي كه آقاي اميري دارد تهيه مي كند كه براي مطالعه به دانشجويان توصيه شود نام اين كتاب هم آمده است
كتاب را بخوانيد هر چند مشكلاتي دارد
مثلا نويسنده در بخش هاي اول هنوز نمي داند چه مي خواهد بگويد و تقريبا بعد از 100 صفحه تازه قلمش گرم مي شود
حسن اين كتاب اين است كه همان جايي كه بايد تمام مي شود و خواننده را در تكرار هاي خسته كننده كسل نمي كند_همان طور كه عباس معروفي در فصل پاياني شاهكارش "سمفوني مردگان" با تكرارهاي بي معني اش آدم را ديوانه مي كند
و من مطمئن نيستم
ولي كتاب پيوند بسيار قويي با رمان مشهور "داستان بي پايان" اثر ميكائيل انده نويسنده مشهور آلماني دارد
من نمي دانم آقاي حجازي اين كتاب را خوانده است يا نه
ولي شباهت هاي بسياري بين سرزمين روياها و سرزمين ابديت، شاهدخت و ملكه ي سرزمين روياها
دروازه ي ورودي هر دو سرزمين_كه از سه معما تشكيل شده
...و تخت شاهدخت كه ماري است كه سر بر دمش دارد، نماد اصلي كتاب داستان بي پايان

براي خود من اصلا مهم نيست كه آقاي حجازي اين كتاب را خوانده و اصلا به عمد از آن استفاده كرده
ولي دانستن آن داستان نمي گذاشت روي اين كتاب به طور كامل تمركز كنم

:با همه اين حرف ها

آقاي حجازي، از كتابتان متشكرم
اميدوارم به زودي كتاب هاي ديگري هم براي ما داشته باشيد

* * * *

شاهدخت سرزمين ابديت
انتشارات كاروان
چاپ دوم
1383
تيراژ 2000 نسخه
بها 2400 تومان

سودارو – 4 و 13 دقيقه بعد از ظهر
2004-05-21

* * * *

رنگ ها عوض شد، صداي غرش فضاي شب را آشفت و بعد آهنگ متوازن تگرگ تمام شهر را پركرد
نور ها بود و تگرگ و لبخند كه مي توانست بر ديدگان باشد
جايي پشت پنجره زندگي وجود دارد

* * * *

عزيز نسين نويسنده معروف ترك و طنز نويس برجسته آسيايي داستاني دارد _اگر اشتباه نكنم_ به اسم مرد مقدس، در آن داستان دو نفر با هم صحبت مي كنند، يكي پسري دارد شر به تمام معنا و ديگري داستان جوانكي را مي گويد شر و فاسد به تمام معنا، و مي گويد پسر تو كه از اين جوان كمتر نيست، آن پسر شر را از دهكده اخراج مي كنند و به فاصله ي كمي مرد جواني وارد دهكده مي شود كه وجنات از همه چيزش فوران مي كند، مرد مقدس دهكده مي شود و همه به نامش قسم مي خورند تا آن زمان كه يك نفر از ده همسايه مي آيد و معلوم مي شود مرد مقدس آن ها فاسدترين فرد آن دهكده بوده و بعد هم كاشف به عمل مي آيد كه شر اين ...دهكده شده مقدس آن ده

فيلم مارمولك را بالاخره ديدم
بانوي عاج سفيد برايم فيلم را آورد و من هم امشب توانستم فيلم راببينم
فيلم قشنگ بود
ولي نه آن قدر ها كه من خوشم بيايد
بيشتر دلم مي خواست با ديدن فيلم گريه كنم تا بخندم
؟به كجا رسيده ايم
كاش روحانيت از اين سنت مسخره دور مي شد و دنيا را مي ديد
...كاش

:تمام حرف مارمولك هم همين بود
چشم هاتان را باز كنيد، به اندازه ي تمام آدم ها راه براي رسيدن به خدا هست
؟و من كه به چشم خودم ديده ام چرا بايد سر به تاييد خم نكنم

سودارو

2004-05-22
1 و 38 دقيقه نيم شب