نشسته ام و دارم با نوشتن کنسرت جنیفرلوپز را هم نگاه می کنم، فرشته بال دار خال خالی گفته مال یک ماه پیش است، من که این جور چیزها حالی ام نمی شود، کنسرت خشنگی است، البته آن قسمت هاش که لباس قرمز پوشیده . . .
نامه های خط خطی یک نفر به یک نفر دیگه رو که امروز جلوی چشم های بی صدای یک طفل معصوم ازش کش رفته بودم رو خوندم . . . امیدوارم خدا به آقای ... یک کم کاغذهای مناسب هدیه فرماید، آمن.
الان کمی حوصله ندارم، برای هیچ چیز... این نامه ها و خواهرزاده هایم که بعد از ظهر نخوابیدند و اذیت می کردند و این الهام که دارد یک اتفاق جدید می افتد، نمی دانم از کجا، ولی خوب است، ولی مرا می ترساند . . .
امروز شنیدم که چند نفر می خوان آقای چاپلوس رو کله پا کنند، خدا خیر عطا فرماید، اگر این خبر که چاپلوس مسئول کمیته انضباطی شده است درست باشد من هم حاظرم در ائتلاف شرکت کنم... در هر صورت فکر کنید فرشته ی بال دار خال خالی با گوته با هم سر جمع بشن، اگه باد بادک خط خطی هم قاطی شون بشه احتمالا هفته ی دیگه دارن دانشگاه را با تیشه ریز ریز می کنند ....
گوته یک کم به سر و وضح وب لاگم رسیده، البته قراره این رنگ سیاه رو هم عوض کنه، برای همین یک پست مانده بود که آن را یک جایی همین دور و ور ها می بینید . . .
فعلا. شب خوب بخوابید و از لحظاتتان لذت وافر میل کنید.