October 08, 2005

نام کریم امامی را در این چند ماهه بار ها شنیده ام، یعنی درست از همان روزی که بی بی سی را باز کردم و دیدم در صدر اخبار نام کریم امامی است که از بین ما رفته است. نام او را به عنوان یک فرد سخت کوش و حساس بر ترجمه شنیدم و قدر دانی ها که از زحمات او می شد

معروف ترین کارش ترجمه ای است از گتسبی ِ بزرگ اثر اف اسکات فیتزجرالد، کتاب را به زبان اصلی خوانده ام و فقط یک پاراگراف را که از فصل اول درست نمی فهمیدم از متن آقای کریمی خواندم. می گویند ترجمه ای است مناسب، هر چند شنیده ام داستان زیادی به لهجه ی شیرازی همراه شده است

از دیشب کتابی را دست گرفته ام برای خواندن از ایشان و الان هم کمی مانده که تمام شود، ولی چون خسته شده ام می ماند برای فردا: از پست و بلند ترجمه، هفت مقاله به قلم کریم امامی

چند سالی پیش بود که به این نتیجه رسیدم که خواندن هر کتابی یک زمان مخصوص به خود را دارد. بعضی کتاب ها زمان خاص خود را دارند. مثلا کسانی که مثل من دزیره ِ آن ماری سلینکو را در حدود پانزده سالگی خوانده باشند بهتر آن را می فهمند نسبت به کسانی که دیر تر یا زود تر به خواندن آن مبادرت می ورزند

الان من در یک دوره ای هستم که شدیدا علاقه دارم در مورد ترجمه بدانم. وبلاگ ِ آقای حقیقت این نیاز را در من به وجود آورد که ترجمه را علمی تر نگاه کنم و ذهنیت م در مورد ترجمه را رنگ واقعیت مبتنی بر دانش بدهم. مجله ی مترجم می تواند کمک خوبی باشد. روی اینترنت هم مطالب خوبی منتشر می شود. این کتاب را هم مثل یک تشنه نوشیدم، هر چند بخش های مربوط به ترجمه ی رباعیات خیام را گذاشتم برای موقعی که بالاخره ترجمه ی ادوارد فیتز جرالد را از رباعیات خیام بخوانم – سه سالی هست که کتاب را خریده ام و توی قفسه منتظر است تا من به سراغش بروم – بقیه ی کتاب خوب بود و دوست داشتنی و روان. هر چند با بخش هایی از آن هم رای نبودم، ولی در کل موثر خواهد بود در کار های آینده ام

کتاب شش مقاله است که در طول سال های گذشته نگاشته شده اند و یک مقاله ی بلند که مخصوص این کتاب آماده شده است

مقاله ی اول به این نام است: از خاک به خاک، از جان به جهان و در این باب که چگونه شعر تولدی دیگر به همراهی خانوم فروغ فرخزاد توسط آقای کریمی به زبان انگلیسی برگردانده شده است، متنی که در آورده اند هم قابل تحمل است، مقاله دوست داشتنی و صمیمی نگاشته شده است

مقاله ی دوم مهم است ولی زمان ش گذشته است
مسئله لحن در ترجمه یا چگونه از کلاغ ِ فرنگی بلبل ِ پارسی گو نباید ساخت
مهم ترین مشکل این مقاله این است که آن زمان آقای محمد نجفی هنوز ترجمه شان از ناطور دشت را منتشر نکرده بودند، مقاله ترجمه ی آقای کریمی حکاک را از همین کتاب بررسی می کند، و خوب اگر بدانید، ترجمه ی ایشان چندان قابل توجه نیست

در باب ترجمه ی عام فهم و خاص پسند ِ حاجی بابا مقاله ی سوم است. کتاب ِ حاجی بابا ی اصفهانی را نخوانده ام. مقاله شاید خواندنی ترین مقاله ی کتاب باشد، نوعی از ترجمه معرفی می شود که از درک ما مردمان امروز غیر قابل درک است – علمی نیست – ولی فوق العاده در آماده است، تا این حد که تصحیح های محمد علی جمالزاده هم آن را زشت می کند تا زیبا تر

مقاله ی بعد ی حساس است: پدیده ای به نام ذبیح الله منصوری ِ مترجم. تمام مقاله می خواهد بگوید که کار های ترجمه ی منصوری بیخود است و بیاییم منصوری را به عنوان یک رمان نویس قبول کنیم. خوب درست، قبول کنیم. ولی من فراموش نمی کنم سال های راهنمایی و اوایل دبیرستان را که کتاب های منصوری را می خواندم، سه جلد ِ کنت مونت کریستو را، ده جلد ِ سه تفنگدار را و . . . مگر منصوری نبود که مرا کتاب خوان حرفه ای کرد؟ حالا کتاب هایش ترجمه نبوده که نبوده، کتاب هایش روح دارد که خیلی از همین ترجمه های علمی ِ بر اساس فن ِ وفادار به متن و نویسنده و . . . اصلا کوچک ترین بهره ای از آن ندارند

در مقاله ی بعدی کار ترجمه است، اولی توضیح و متن ترجمه ی صدای پای ِ آب و دیگری ترجمه ی تازه ای از رباعی های خیام به زبان انگلیسی همراه با 77 رباعی ترجمه شده توسط نویسنده

آخرین مقاله و بلند ترین آن ها از پست و بلند ترجمه نام دارد و دیدگاه های کریم امامی در ششمین دهه ی زندگی در مورد ترجمه را باز گو می کند



کریم امامی
از پست و بلند ترجمه
هفت مقاله
انتشارات نیلوفر
چاپ دوم، زمستان 1375 – 3300 نسخه – 264 صفحه
من کتاب را 1500 تومان خریده ام که قیمت ی است که با دست روی آن نوشته شده است، فکر می کنم اگر کتاب را پیدا کنید هر کتاب فروشی نرخ خودش را بگوید



یک سوال برای من پیش آماده است، کریم امامی سال ها برای یاد گیری ِ زبان انگلیسی و ترجمه زحمت کشیده، کار اصلی ش در مطبوعات بوده و حالا هم بین ما نیست. این مرد علم را به دست آورده ولی چرا اینقدر کم از آن استفاده کرده است؟ می توانسته و علاقه هم داشته که آثار مهم ی را ترجمه کند، ولی این اتفاق نیفتاده است، چرا؟

* * * *

امروز بی حوصله بودم. عصر جمعه بود. تلویزیون را روشن کردم. چهار و نیم بعد از ظهر بود و وسط فیلمی بود به نام برزخ از شبکه ی اول. فیلم به زندگی ِ ویلیام وردزورث، دُوروتی وردزورث و ساموئل تیلر کالریج شخصیت های اصلی ِ نسل اول رمانتیک ها در انگلستان می پرداخت. فضای فیلم رویا گونه بود و ترجمه های شعر های کالریج هم چندان چنگی به دل نمی زد. کل فیلم برای من که شعر هایی که گفته می شد را خوانده بودم جالب بود، برای بیننده های عادی را نمی دانم. فیلم متوسط بود، و با بد بینی نسبت به ویلیام وردزورث ساخته شده بود و او را یک متقلب و دزد معرفی می کرد که زندگی کالریج و خواهرش دُوروتی را نابود کرده و شعر های کالریج را هم به نام خود ش دزدیده است، نمی دانم، با چیز هایی که من خوانده ام متضاد بود، ترجیح می دهم به نوشته هایی که سر ویراستار شان ام اچ ابرامز بوده اعتماد کنم تا به فیلمی که تلویزیون پخش می کند

* * * *

تماما مخصوص توسط آقای معروفی در حال آماده شدن است، فصل اول آن را می توانید اینجا بخوانید و منتظر باشید ببینیم دولت مهر ورزی جواز می دهد به کتاب یا مثل دولت خاتمی دو برابر تعداد صفحات کتاب ِ فریدون سه پسر داشت موارد حذفی برای کتاب معرفی می کنند، خسته نباشید آقای معروفی

http://maroufi.malakut.org/archives/015084.shtml#more

سودارو
2005-10-07
ده و چهل و سه دقیقه ی شب