October 24, 2005

آسمان خاکستری بود، افق قرمز، ابر های سفید با ابر های سیاه می جنگیدند، باران می بارید، ریز و سرد، تمام تن ت یخ می کرد، تمام تن ت، نشسته بودم روی صندلی عقل، تکنو گوش می کردیم، ماه ی در آسمان نبود، و نه هیچ ستاره ای، مشهد دیشب حسابی یخ بسته بود

جزوه ی پرینت شده را باز می کنم، نسخه ی اولیه ی . . . دلم می گیرد، مقاله ای که نوشته بودم در مورد کتاب های الکتریک در صفحه ی هفت قرار گرفته بود، شعری از من هم در آخرین صفحه، فوق العاده بود کار، چرا؟ چند هفته خود مان را کشتیم تا آماده شد، مجله ی آکادمیا، یک کار وحشتناک عالی، و آخر سر . . . آقای عمویی هفته ی پیش سر کلاس داشت در مورد شخصیت خودش حرف می زد و اینکه چقدر سعی می کند رفتار هایش با دانشجو ها احترام آمیز باشد و مثل خیلی های دیگر نیست، نه، مثل خیلی های دیگر نیست، ولی هیچ فرقی نمی کند، در هر صورت نمی شود هیچ کاری کرد، نسخه ی پرینت شده ی مجله ی آکادمیا را ورق می زدم و دلم گرفت، یک سال و خورده ای است که این مجله دارد توی دو تا سی دی خاک می خورد، همین، کل تلاش چند هفته ای گروه زبان که می توانست برای دانشگاه کلی افتخار باشد و در آمد زا هم بود – با این چیزی که من دیدم – همه اش شده نا امیدی
. . .

* * * *

شونصد روز پیش من در مورد آثار هورالد پینتر نوشتم که یک اثر دارند این آقا به اسم آسانسور غذا که اشتباها پیشخدمت لال ترجمه می شود. بعد آقای امیر مهدی حقیقت ظاهرا از این اشتباه کف کرده بودند – مثل خود من – گفته بودند یعنی که چه؟ من هم خیلی در کل سریع تشریف دارم در پاسخ گویی و حافظه ی مبارکه هم رفته بودند تعطیلات ماند تا الان، اسم نمایشنامه این است

The Dumb Waiter

اگر بخواهیم جدا جدا ترجمه بکنیم، بله، آخرین کلمه یعنی پیشخدمت و دامب هم یعنی لال، گنگ، خرفت، ابله، ترجمه ی پیشخدمت لال خیلی هم درست است. ولی اگر مثل من نمایشنامه را خوانده باشید می بینید که توی آن فقط عنوان می شود از یک آسانسور حمل غذا بین دو طبقه ی ساختمان، همین، هیچ پیشخدمت ی نیست که بخواهد لال باشد یا نه، بعد اگر مثل من دیکشنری لانگ من یا هر چیز دیگری را باز کنید، چند تا کلمه پایین تر از دامب، این عنوان را می بینید

Dumb.waiter n 1 a small LEFT used for moving food, plates etc, from one level of a building (especially a restaurant) to another

البته این اشتباهات اصلا مهم نیست، دیروز روزنامه ی خراسان لیست صد رمان برتر قرن را که هفته نامه ی تایمز چاپ کرده ترجمه کرده بود و ناطور دشت اثر جی. دی. سلینجر را یک چیز خنده دار ترجمه کرده بودند، درست یادم نیست، فکر کنم: بازدارنده در رای، یا گیرنده در رای، خوب این نمایشنامه ظاهرا ترجمه نشده، ولی بابا جان از دو ترجمه ی ناطور دشت تا حالا بیش از پنجاه هزار نسخه فروش رفته در ایران، یک کم حفظ ظاهر کنید لطفا

ممکن است من برای ترجمه ی نام نمایشنامه ای که خوب اینقدر غلط انداز است و تا وقتی نخوانی نمی فهمی که منظور معنای عبارتی است یا معنای کلمه ای نام نمایشنامه، اهمیتی ندهم، ولی این اشتباه روزنامه ی خراسان و اشتباهات مشابه که هر روز رخ می دهد توهین مستقیم به قشر کتاب خوان ما است

* * * *

امروز دومین جلسه ی کارگاه نقد ادبی برگذار می شود، همان طور که بار ها گفته ام برای حضور در کلاس باید با من هماهنگی کنید، یکشنبه ها و چهارشنبه ها پنل دیسکاشن به خوبی و خوشی در حال برگزاری است. روز پانزده آبان ساعت دوازده تا دو ی بعد از ظهر، جلسه ی اعضای انجمن است که اگر عضو هستید حتما تشریف بیاورید، در آن جلسه من هم چند دقیقه ای وقت برای صحبت دارم، بعد از آن دو سری از برنامه های انجمن شروع می شود، اولی نمایش فیلم است که با فیلم

The Kingdom of Heaven

شروع می شود و فیلم های بعدی هم از همین الان می گویم فوق العاده اند، ضمنا کانون شاعران و نویسندگان احتمال قوی روز پانزده آبان اولین جلسه ی رسمی خودش را برگذار کند، این جلسه ها به زبان انگلیسی و فارسی و به هدف معرفی آثار و زندگی یک نویسنده / حاص صورت می گیرند، اولین جلسه هم یک موضوع عام و ولی خیلی پر طرفدار انتخاب شده، منتظر باشید

سودارو
2005-10-24
چهار و سی و هشت دقیقه ی صبح