February 23, 2006

وبلاگ انگلیسی به روز است

http://soodarooinlove.blogspot.com

* * * *

هزار و بیست و سه تا فکر دارند توی مغزم رژه می روند، من همین جوری نشسته بودم – مو هام اذیتم می کردند، بالاخره رفتم سلمانی، شده بودم شبیه پسرهای خیابانی ِ ژولیده پولیده – و کتاب های مسخره می خواندم، همین جوری داشت زمان می گذشت، ساعت مچی بسته بودم و تیک تاک ش منو می کشت، از عصری که اون غر غر ها رو توی وبلاگ گذاشتم یک نموره احساس های درونیم شیرین تر شده اند، یعنی وقتی نمونه سوال های سال هشتاد و دو را نگاه کردم و دیدم وضعم افتضاح نیست – و بعد نمونه سوال های سال هشتاد و سه رو نگاه کردم و دیدم هیچی حالیم نیست و دوباره کف کردم – و بعد فهمیدم که دارم یک کتاب رو اشتباهی می خوانم و اون چیزی که می خواستم توی یک کتاب دیگه است، بعد به صفحه ی کتابم نگاه کردم و دیدم که هر چی می خونم تمام نمی شه و باز عزا گرفتم و باز
. . .

خوش به حال تمام کسانیکه که هی می گن خوب تا سال دیگه خدا بزرگه، و بی خیال دارند ساعت هاشون رو می جوند، و نمی دونم این وسط چرا من لج کردم که توی این ده روز خودم را بکشم که . . . که، که همون دیگه، آقای امیری وقتی حرفی که تو پست قبلیم گفتم را گفتم گفت فکر نمی کنی تا سال دیگه یک سال از زندگیت رو از دست بدی؟ من از همون موقع دارم فکر می کنم معنی این حرف چیه؟ - خدایش چیزی حالیم نشد – یعنی تا جایی که من یادم می آید قرار نیست بعد از تمام شدن دانشگاه اتفاق خارق العاده ای بیافتد – تازه قرار است بفهمیم که زندگی چقدر مزخرف و پوچ و احمقانه بود و تمام سال های دانشجویی بهترین لحظه های عمر مان بوده اند و بعد زن بگیریم و مثل آن داستان جیمز جویس اشک های افسوس و غلط کردم بریزیم – حالا این یک سال که از دست بدم قراره کجا باشه رو نمی دونم؟

البته در زندگی هزاران چیز هست که چشمان کور بنده نسبت به آن ها هیچ اطلاع و بینشی ندارد – این را یکی از مصطفی های موجود در اتاقم می گفت – و من هم گفتم تو برو کتاب هات رو بجو و بی خودی چرت و پرت نگو و بعد هم دیدن بهترین کار ممکن تماشای باقی مانده ی فیلم اوریجینال سین می باشد و روش های مختلف و دیدنی خانوم آنجلیل جولی در .... و گریه و زاری های آقای باندریاس . . . بقیه ی اسم ش یادم نیست، کلی هم خوب بود فیلم ش، فقط خش داشت، بعضی جاهاش هم چشم هام رو می بستم با گوشه ی یک پلک نیم باز نگاه می کردم که دامن عفتم آغشته به تصویر های چیز نشود

احتمالا اون یک ساله هم یک جایه که یکی از خودم ها داشت می گفت از دست رفته، مثل همین کشیشه که تو فیلم شد راه نجات و آخرش خر شد و آنجلیا رو آزاد کرد بره با باندریاس باز هم همون
. . .

مدیونی اگه فکر کنی من حالم بده
. . .

* * * *

جالب بودند

http://mohsenemadi.com/

http://newwave.blogfa.com/

http://mandalin.persianblog.com/

http://www.poetrymag.org/farrokhzad/khaateraateurope.html

سودارو
یازده و پنجاه و هفت دقیقه ی شب
2006-02-22